۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

ایا این قصه را هم برای شیعیان می گویند؟(چگونگی کشتن عبدالرحمن بن ملجم مرادی)

بعد از دفن حضرت علی،حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از زندان خارج کرد تا وی را بکشد.پس مردم جمع شدند.حسن بن علی گفت که او را اتش بزنیم.عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمدبن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم..پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد.ابن ملجم شکوه نکرد.سپس میخ داغ به چشمان او کشید.او(ابن ملجم) شکوه نکرد.در این هنگام ابن مجلم به عبدالله بن جعفر گفت: تو چشمان خودت رابه سائیده سرب سرمه می کنی.،سپس گفت اقراباسم ربک تلذی خلق و تا اخر سوره را خواند.،پس چشمان ابن ملجم پر از اشک شد.پس تصمیم گرفتند که زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد.پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی که دستانت را می بریدیم ناله نکردی.،اکنون چه شده است که وقتی می خواهیم زبانت را ببریم ضجه می زنی؟گفت من ضجه می زنم زیرا از این دنیا متنفرم.پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.

منابع:
1-مروج الذهب مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده،جلد نخست برگ 775
2-الطبقات الکبری ابن سعد،جلد سوم،ذکر عبدالرحمن بن ملجم مرادی
3-ارشاد (شيخ مفيد)
1/22

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر