۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

افراد عامی، مذهب را واقعی وحقيقت محض، خردمندان آنرا پوچ و خرافی و فرمانروايان آنرا قابل استفاده و مفيد می دانند

خدا به فسق وفجور امر مي كند.
16 اسراء: 
  ما چون  اهل دياري را بخواهيم هلاك سازيم پيشوايان ومتنعمان آن شهر را امر كنيم راه فسق و فجور وظلم در آن ديار پيش گيرند و آنجا تنبيه و عقاب  لزوم خواهد يافت آنگاه همه را هلاك مي سازيم.

خدا در اين آيه به روشني سخن مي گويد.از اين آيه اينگونه مي توان فهميد خدا اول تصميم مي گيرد دياري را نابود كند .چرا؟ معلوم نيست. چون در آنجا فساد وظلم هست؟ نه . چون اگر علت اين بود ديگر احتياج نبود كه خدا امر به فساد كند. پس در آن ديار فسق وفجور وظلم نبوده. پس علت  تصميم به نابودي اين ديار چيست؟ شايد چون خدا دلش مي خواست. در ايه ديگري آمده كه هيچ شهر دياري نيست مگر قبل از قيامت اهل آن را  هلاك يا به عذاب گرفتار كند.
58 اسراء:  
             هيچ شهر ودياري درروي زمين نيست مگر اينكه پيش ازظهور قيامت اهل آن شهر را هلاك كرده يا به عذاب سخت معذب مي كنيم اين حكم در كتاب علم ازلي مستور است.
 
درويش مراد

------------------------------------------
قول هو الله احد

مسلماناني كه در روز 5 بار به طرف قبله مي ايستند ‍‘آيا هرگز با خود انديشيده اند كه در نماز با خدا چه مي گويند؟
نگاهي به سوره توحيد كه هر روز در نماز تكرار مي شود مي اندازيم. اين سوره كه با قل شروع مي شود مي گويد: قل هو الله احد الله و الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.
معني اين آيه اين است: بگو خدا يكتاست‘ بي نياز است ‘نه زاده مي شود و نه مي زايد. و هيچ كس مثل و مانند او نيست.
بسيار قابل توجه است كه مسلمانان رو به خدا مي ايستند و به خود خدا مي گويند بگو خدا يكي است. اگر نماز حرف زدن با خداست چطور تو به خدا حرف مي زني و مي گويي بگو خدا يكي است.آيا خدا بايد به كس ديگري بگويد كه خدا يكي است؟ مگر خدا خودش نمي داند كه يكي است. خواندن اين آيه در نماز به اين مفهوم است كه انسان در نماز خود به خدا اوصاف خويش را آموزش مي دهد. اگر مسلمانان در نماز به خدا نگويند بگو خدا يكي است و بي نياز است و .... حتما خدا ‘ خدايي خودش را فراموش مي كند نماز مسلمانان همانند روانشناس هيپنوتيزم كننده است كه با تكرار كلمات سعي بر تلقين يك سري از مفاهيم به سوژه خود دارد.شايد اگر مسلمانان در نماز به خدا مي گفتند تو يكي هستي ‘ تو بي نيازي‘ تو زاده نمي شوي و ... عقلاني تر بود تا به او بگويند بگو خدا يكي است و بي نياز است و .....
اما حتي اگر اين آيه در نماز به صورت صحبت با خدا ادا مي شد باز هم منطقي نبود كه انساني رو به خدا كند و به او بگويد تو يكي هستي ‘ تو بي نيازي ‘ تو زاده نمي شوي ... مگر خدا فكر مي كند كه شريك دارد كه در نماز به او ياد آوري مي كنيم كه شريكي ندارد و بي همتاست
مسلمانان در نمازشان ناخواسته به خدا مي گويند اگر ما نباشيم كه به تو ياد آوري كنيم كه چنيني و چناني نابود مي شوي و وجودت بستگي به ما دارد.      ننه نقلی 
--------------------------------
چند جمله از ولتر:
  اگر قومی به تفکر آغاز کرد، نمی توان اورا متوقف ساخت.
2ـ دين مسيح بايد يک دين الهی باشد، زيرا عليرغم اباطيل وخرافاتی که دارد 1700 سال دوام آورده است.
3ـ نخستين روحانی نخستين حقه بازی بود که با نخستين ابله ملاقات کرد.
4ـ مردی به من می گويد: به آنچه من می کنم ايمان داشته باش ورنه گرفتارغضب الهی خواهی شد.... مثل اين است که بگويد: به آنچه می گويم ايمان داشته باش ورنه ترا به قتل خواهم رساند.
5ـ هيچ چيز مانند تربيت آزاد کننده نيست.

اسلام قرنهاست تعدد زوجات (چند همسری)، سيستم ارباب و رعيتی، تقدس مالکيت، مجازات بدنی- قوانين قصاص- شامل قطع دست و پا، درآوردن چشم، شلاق، سنگسار، اعدام و ترور را مورد تاَييد رسمی قرار داده و از عدم برابری بويژه بين مسلمانان و غير مسلمانان، بين زن و مرد، و بين مجتهدين و مردم عادی حمايت کرده است. متخصصين اسلام - روحانيون- که عمری در مطالعه دقيق قرآن و حديث و شريعت و آثار ديگر عالمان اسلام گذرانده اند، موارد فوق را مورد تاَييد همه جانبه و قابل اجرا در تمامی مکانها و دورانها می دانند. عدم قبول و يا حتی شک در هر کدام از موارد فوق، شما را به جرگه ما (کافران) می پيونداند.

...."اسلام بنا بر سرشتش از ناخويشاگاهی فردی و اجتماعی زنده است و در نتيجه در جامعه فرداَ بی پيکر می بالد. از اينرو در پيکرگيری فردی و برومندی اجتماعی يک فرهنگ خواهد مرد. تصادفی نيست که هر جا اسلام توده وارتر می لولد و می تند، آنجا زنده تر و دوالپايی تر عمل می کند. برای آنکه اسلام کيش ضد فردی و شخصيت کشی است."    درخششهای تيره    آرامش دوستدار 


مفهوم خدا تا کنون بزرگترين مانع وجود هستی انسان بوده است. ما تنها زمانی می توانيم، به وجود دنيای هستی باور داشته باشيم که وجود خدا را انکار کنيم و نقش او را به هيچ شماريم. Nietzsche

روشنگری بدرآمدن آدمی ست از نابالغی خود کرده اش. نابالغی يعنی ناتوانی در بکاربردن فهم خود بدون رهنمون ديگری. نابالغی هنگامی خودکرده است که علت آن نه کاستی فهم بلکه کاستی عزم و دليری در بکار بردن فهم خويش بدون رهنمون ديگری باشد.  کانت

اسلام، مسيحيت و يهوديت: اگر خدای آنها " خدای همه جهانيان است و بنابرين ميبايد به همه آفريدگان خود به يک چشم بنگرد، چرا بايد اين خدا پيام خويش را از طريقی که بتواند يکسان به همه آنها ابلاغ شود بر آنها نفرستاده باشد، بلکه تنها برای مردم سرزمين کوچکی که بيش ازيک پنجهزارم دنيای مسکونی وسعت ندارد، آنهم نه از طريق يک پيغمبر، بلکه از طريق يکصدوبيست وچهارهزار پيغمبر يهودی فرستاده باشد، و برای خويشاوندان عـرب همين يهوديان فقط از طريق  چهار پيغمبر عرب ، و در بيرون از اين دو برای هيچيک از ملتها و نژادها و اقوام پنج قاره جهان اصولا پيامی نفرستاده باشد؟"    تولدی ديگر شجاع الدين شفا

مهمترين اصول و احکام اسلام از منابع خارجی برداشت شده و محمد بنيانگزار اسلام، هيچ عقيده تازه ای وارد دين اسلام نکرده است. همچنين، محمد در رابطه بشر با منابع ناشناخته هيچ موضوع تازه ای نياورده و پيام پيامبر عرب، مجموعه ای از عقايد و معتقدات مذهبی موجود در آن زمان بوده است. اصولی را که محمد برای اسلام آورد از يهوديها، مسيحی ها و ساير عواملی که با آنها تماس داشت، آموخته بود.  Ignaz Goldziher   

اگر واقعاَ خدايی وجود دارد، واگر اين خدا خدای واحدی است، در اين صورت همه چيز در اختيار اوست، واگر چيزی بنام شر در روی زمين وجود دارد نمی بايد گفت او اجازه آنرا داده است، بلکه می بايد گفت که او خود آنرا خواسته است، و خدايی که خودش شر را خواسته باشد خدايی ناپذيرفتنی است. اين عذر بدتر از گناه که شر کيفری است که بخاطر نافرمانی آدم و حوا در بهشت نسيب فرزندان آدم شده است مشکلی را حل نمی کند، زيرا اگر آدم گناه نخستين را مرتکب شد، برای اين بود که خدا خود اجازه آنرا داده بود، و بنابرين خودش آنرا خواسته بود. در اين صورت اين چه جور خدای مقتدر و عادل و رحيمی است که خواسته است آفريده او مرتکب گناه شود تا وی را بابت آن مجازات کند؟ آيا صحيح تر نيست که اين خدا بپذيرد که عامل اصلی نابسامانی های مادی و نابسامانی های معنوی در روی زمين خود اوست؟ فرانتس بوهل


ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ايرانی بهتر و بالاتر و هر ايرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانيها را بايد دستگير کرد و به مدينه آورد، زنانشان را بفروش رسانيد و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.
                                               حسين بن علی امام سوم شيعيان ،
سفينه البحار و مدينه الاحکام و الآثار صفحه 164، حاج شيخ عباس قمی

پراگما تيسيم

اين مكتب براي اولين بارتوسط چارلز ساندرز پي يرس(1914-1839) بوجود آمد . وي براي اولين بار در گفتاري بنام چگونه مي توانيم عقايد خود را واضح كنيم ، پرا گماتيسم را از يك كلمه يوناني يعني (پراگما )ويا (عمل )تشريح كرد . وي اين كلمه را از آثار كانت اتخاذ كرد و بدان معني جامع تري بخشيد . ولي در هر صورت موئسس اين مكتب ويليام جيمز آمريكايي بود .
ويليام جيمز:

او در ژانويه 1842بدنيا آمد و در 1910در گذشت . وي چندين بار تغيير موقعيت داد و  تحصيلات خود را تغيير داد و رشته هاي مختلفي را امتحان كرد تا اينكه بفلسفه روي آورد و به سمت استادي مشغول تدريس گرديد . وي داراي شيوايي كلام بود و به همين علت  پس از مدتي محبوب تمام دانشجويان گرديد . نقل است كه يكي از دانشجويان وي در جلسه امتحان بر روي ورقه براي جيمز كه استادش بود مي نويسد :پرفسور جيمز عزيز من امروز حال امتحان دادن را ندارم وپرفسور جيمز علاوه بر نمره خوب دادن به وي بر روي ورقه برايش مي نويسد : خانم اشتاين عزيز من هم حال تصحيح ورقه شما را ندارم . پاپيني فيلسوف ايتاليايي درباره پراگما تيسم ويليام جيمز مي گويد : پراگما تيسم مجموعه اي از حالت هاي فكري گوناگون است كه از خصوصيات آن ، حفظ بيطرفي در ميان شريعتهاي مختلف است .

پراگماتيسم همانند راهرويي است در يك هتل كه در آن ، صد در بر روي صد اتاق باز مي شود . در يكي از اين اتاقها مردي را مي بيند كه زانو به زمين زده و براي ايمان از دست رفته خود دعا مي كند ، در اتاق ديگر مردي را مي يابيد كه كنار ميزي نشسته و با شوق مي خواهد تعاليم ماوارء الطبيه را ريشه كن كند ، در اتاق سوم آزمايشگاهي مي يابيد كه در آن محققي سرگرم پيدا كردن راهي براي پيشرفت به آينده روشن است . ولي در هر صورت راهرو متعلق به همه آنها است .

در تفسير پاپيني بخوبي فلسفه رنگين وپراز تضاد ويليام جيمز ،ترسيم گرديده است . اين فلسفه پراز تضاد از اين عقيده جيمز سرچشمه گرفته است كه حقيقت نسبي است وهيچكس تمامي حقيقت را در اختيار ندارد . هر كس در اين دنيا تماشاچي است و هر كس از زاويه ديد خود به دنيا مي نگرد و چيزهايي را مي بيند كه از نظر ديگران پنهان است لذا هر كس فقط جزئي از حقيقت را مي بيند نه تمام آن را . هيچ كس  نمي تواند بگويد كه نظر او كاملا صحيح است ، ممكن است كه برخي بهتر و كاملتر ببينند ولي هيچ كس نمي تواند مدعي شود كه نقطه نظر او كامل است . بجاي مخالفت با عقايد ديگران بهتر است آنها را بفهميم واز زاويه ديد آنها به آن مسئله بنگريم كه در اين صورت بدون شك عقايد آنها نيز درست مي نمايد .

ويليام جيمزجهان را متكثر مي بيند . براي او جهان دستگاهي منظم ، محصور ومسدود نيست . جهان عرصه حوادث و ماجراها و امكانات واحتمالات بي شمار است . دنياي ما دنياي تصادف و احتمالات است  نه تقدير و سر نوشت . ما مي توانيم در تغيير چهره جهان نقش مهمي بازي كنيم و در بهبود آن كوشا با شيم .

درباره پراگما تسيم:
فلسفه جيمز فاقد سيستم مشخص و عبارت از تجارب پراكنده است كه همين عدم سيستما تيك بودن اين فلسفه را مي توان يك سيستم دانست . جيمز ساختمان فكري خود را (راديكال امپرسيسم )و متد خود را پراگما تيسم خواند . او گر چه وجود يك نمود ماوراء العطبيعي را منكر نمي شود ، ولي ماوراء الطبيعه را علم نمي داند .
پراگما تسيم عبارت است از صرف نظر كردن از اصول و مقولات و مبادي نخستين وتمركز كردن بر روي عواقب و ثمرات و فوايد اشياء . قدما  مي پرسيدند : خدا كيست ؟موجودات زنده از كجاو چگونه  بوجود آمده اند؟ولي پراگما تيسم طرح اين سوالات را بيهوده مي داند .پراگما تيسم در جستجوي نتايج اعمال است . اگر عقيده اي در زندگي مفيد وداراي نتايج ثمربخش و عملي بود ، آن عقيده مورد قبول است در غير اينصورت مردود و دانش بايد بخاطر زندگي باشد  و نه زندگي براي دانش . نظراتي صحيح مي باشد كه صحت آنها در عمل اثبات گرديده باشد بهمين علت پراگما تيسم را اصالت عمل مي نامند .
پراگما تيسم قبل از هر چيز روشي براي حل و ارزيابي مسائل فكري بدست مي دهد . در پراگما تيسم بايد در ابتدا ارزش نقدي (Cash Value)يك ادعا معين گردد و مشخص گردد اين ادعا چه تا ثيري در زندگي و وضع موجود مي گذارد . هر اندازه كه اين تا ثير بيشتر باشد ارزش نقدي آن ايده نيز بالا مي رود . بر طبق نظر جيمز عقايد ابزاري هستند كه براي حل مسائل عالم تجربه به كار مي رود و صحت وسقم يك نظريه بستگي به عملي بودن آن دارد . ممكن است يك عقيده در يك زمان عملي باشد و در زماني ديگر نباشد در نتيجه لزومي ندارد يك عقيده هميشه كاربرد داشته و صحيح باشد . ويليام جيمز معتقد است حقيقت يك چيز جامد و ساخته شده نيست بلكه دائما در حال رشد و تكامل است و اين بعلت رشد و تكامل افكار و بينش هاي ما مي باشد . (پس اگر بگويم كه عقيده اي كه متعلق به چند هزار سال پبش بوده و در آن زمان كارايي داشته است جاي تعجب ندارد كه الان بي مصرف باشد ، به بزرگترين علت تغيير شرايط و زمانه و بدون در نظر گرفتن مسائل ماوراء الطبيعي نويسنده)
دين و پراگما تيسم :
ويليام جيمز خود به مسائل متا فيزيك اعتقاد نداشت ولي او براي دين فقط ارزشي قائل بود كه فايده دينوي داشته باشد و بتواند  عده اي از مردم را ار تشويش و نگراني برهاند. در واقع وي مذهب را وسيله اي براي درمان ناراحتي هاي دروني قابل تحمل مي داند ولي براي مذهب في نفسه ارزشي قائل نمي باشد . بر اين اساس وقتي جيمز از مذهب نام مي برد منظور روي آداب و رسوم ديني و يا حتي عقيده به خدا نيست بلكه مقصودش سيرو ادراك دروني است كه ضمير انسان را از تشويش و اضطراب بر كنار مي دارد .
جنگ و پراگما تيسم :
ويليام جيمزاز جنگ سخت نفرت داشت ولي پي برد كه خوي جنگجويي در وجود انسان غير قابل انكار است لذا مي گفت : اين غريزه را بايد رام كرد و آنرا عليه طبيعت بكار برد نه عليه همنوعان خود . وي مي گفت بگذاريد جوانان دو سال بنظام بروند نه براي آموختن كشتار همنوعان خود بلكه براي اينكه چگونه با طبيعت به مبارزه بپردازيد .
جان ديوئي:
جان ديوئي مربي و فيلسوف بزرگ امريكايي متولد سال 1859مي باشد و پس از 93سال زندگي پر بار در گذشت . وي كه وارث مستقيم ويليام جيمزبوده است ،داراي مكتب اينسترو منتاليسم (Instrumentalism)مي باشد     .     تفاوت ديويي و جيمز اين است كه جيمز اشراقي بوده و ديوئي منطقي . بعقيده برخي مشعلي كه جيمز روشن كرد ، ديوئي مشتعلتر تحويل آينده داد.
ديويي نيز مانند جيمز شيفته تفكر هگل بود ولي بعد از پانزده سال تفكر در فلسفه هگل به بطلان اساسي تعليمات وي پي برد .
وي نيز همانند جيمز حقيقت را در حال تكوين مي بيند و آنرا چيزي ساخته شده و كامل نمي بيند . ديوئي در فلسفه خود هيچگاه دچار اصول جزمي  نگرديد و تا آخر عمر براي پذيرش هر گونه فكر جديدي آماده بود . از نظر فلسفه اجتماعي ديويي با هر نوع خود پرستي مخالف بود . ديويي تحولات اجتماعي را جبري و اجتناب ناپذير مي دانست و حتي گاهي مانند ماترياليستها مي گفت : اكنون جبر اقتصادي يك موقعيت است ولي بر خلاف ماترياليست ها به جبر تاريخي معتقد نبود . ديوئي معتقد است دموكراسي واقعي وقتي تحقق مي يابد كه همه افراد تحت شرايط مساوي از تعليم و تربيت برخوردار گردند وبهر كس فرصت كافي داده شود تا استعدادهاي خود را پرورش دهد .
ديوئي عقايد را افزار مي دانست و قويترين افزار براي تغيير در زندگي را رابطه تنگاتنگ عقيده و عمل مي دانست . وي چون هيچ چيز را ثابت نمي دانست ، هوش انساني را قادر به تغيير اوضاع و احوال مي دانست .
ديوئي مي گويد : فلسفه مريض است زيرا بجاي كشف بيماريهاي سياسي واجتماعي و اخلاقي ورفع آنها ، با انديشه هاي متا فيزيكي و دور از واقعيت زندگي را فلج كرده است . وي مي كوشيد فلسفه را كه در اثر غرق شدن در مسائل انتزاعي روز بروز بيشتر از علوم جدا شود ، بعلوم نزديك كند ونگذارد علوم پس از غارت حقايق فلسفي بروند و فلسفه را تنها بگذارند.
ديويي همانند كارل ماركس مي گويد : تا بحال فلاسفه بطرق گوناگون به تفسير جهان پرداخته اند اما نكته در اينست كه جهان را بايد دگرگون كرد .
ديويي روحانيت را نوعي ضعف در مبازه با مشكلات زندگي مي داند و اصطلاحاتي نظير (مطلق) هگل و (اراده )شوپنهاور و (نشاط حياتي)برگسون ، براي او كلمات بي معني هستند و بدرد زندگي نمي خورند .

بررسي ماترياليسم

ماترياليسم به عنوان يكي از مكاتب مهم و بزرگ كه عده بي شماري ، از هواخواهان آن مي باشند از اهميت ويژه اي برخوردار است اين مكتب تاثيرات عمده اي بر افكار و رفتار انسانها و تاثيرات بزرگي بر جوامع داشته و دارد . هدف از اين نوشتار ضمن آشنايي ، تاييد و يا تكذيب كردن آن نمي باشد و اين امر به عهده خود خواننده مي باشد  .
بايد دانست كه ماترياليست نمايندگاني از قبيل تالس،هراكلت،دموكريت،اپيكور ، هاپز بيكن ، ديده رو ، فويرباخ ، هلوسيوس داشته است . فلاسفه اي نيز متمايل به ماترياليست بوده اند . از قبيل : دكارت ، لاك ، اسپينوزا ،  كنت و اسپنسر.
قبل از ورود به تبيين مادي گري ذكر چند نكته ضروري مي نمايد . اولين و مهم ترين مخالف ماترياليسم ايده اليسم مي باشد .
 ايده اليسم معتقد است اشياء در ذهن ما وجود دارند نه در خارج از آن و اگر چنانچه وجود داشته باشند كپي از اصل است . موجودات انعكاس افكار ما مي باشند و اين افكار ماست كه اشياء را ايجاد مي كند دنيا حقيقتي معنوي است . دنيا محدث است و آفريننده دارد حقايق اشياء مخلوق ذهن بشرند و جهان حقيقتي است ذهني . چيزها آنچنانكه به نظرمي رسند نيستند.حواس ما ظاهر اشياء را درك ميكند و از باطن آن بي خبر است. علم نميتواند در باطن اشياء راه پيدا كند. انسان نميتواند ذرات را درك كند.زيرا ارگانهاي حسي او از نوع مخصوص است و به طرقي خاص اشياء را حس مي كند.زمان ومكان غير از فكر چيز ديگري نيست.وجود دوگانه ومتشكل از روح وماده است.روح خالق ماده است. ماده ساكن است و روح متحرك.
ماترياليسم معتقد است ماده در خارج از ذهن وجود دارد و روح (احساسات ) حالتي از حالات ماده مي باشند . جهان در عينيت وجود دارد نه در ذهن ما و اشياء بتوسط تصورات و ادراكات ما درك مي گردند . ماده در حركت است و در زمان و مكان وجود دارد . جهان يك حقيقت مادي است . حيات سياسي هر جامعه تابع اقتصاد آن جامعه مي باشد و مبناي مادي دارد . عوامل اقتصادي اساس جامعه را تشكيل مي دهند .

ماترياليسم تاريخي

ماديون معتقدند كه ماترياليست هميشه با پيشرفت علوم و وضع اقتصادي مردم پيشرفت كرده و با انحطاط علوم و وضع اقتصادي مردم راه انحطاط را پيش گرفته است.
مثلا در قرون وسطي چون بازار علم راكد بود ماترياليست نيز پيشرفت نكرد ولي بالعكس در قرون 16و17و18 كه علوم مترقي بودند ، ماترياليست نيز گامهاي بلندي بر داشت مثلا ماديت قرن هيچدهم بعلت آنكه علم مكانيك پيشرفت كرده بود بيشتر حالت مكانيكي داشت يكي از ماترياليستها قرن 18 مي نويسد : (همچنانكه كبد از صفرا ترشح مي كند مغز هم فكر ترشح مي كند . در هر صورت ماترياليست انسان را محصوال محيط مي داند ومحيط را محصول وضعيت اقتصادي و فعاليت بشر مي دانند .
همچنانكه ماترياليسم درجات دارد . ايده آليسم هم درجات دارد گاهي ايده اليسم بجايي مي رسد كه حتي وجود ماده را انكار مي كند مثلا بر كلي مي نويسد (ماده آن چيزي نيست كه ما در حين تفكر معتقد ميشويم كه در ذهن  ما موجود است .
ما فكر مي كنيم كه اشياء موجودند زيرا آنها را مي بينيم و لمس مي كنيم و از آنجا كه اشياء در ما چنين محسوساتي توليد مي كنند ما بوجود آنها معتقد مي گرديم در حاليكه محسوسات ما چيزي غير از تصوراتي كه در ذهن داريم نيست پس اشياء را كه بمدد حواس درك مي كنيم چيزي جز تصورات نيستند و تصورات نيز در خارج از ذهن موجود نيستند . اين در حاليست كه لاادريون (كساني كه در قبال يك مسئله اظهار مي كنند كه نمي دانيم ) مي گويند معلوم نيست جهان در كنه ذات خود روح است يا ماده و شناخت پديده ها براي ما ممكن است ولي واقعيت آنها از ما مخفي است .
اينجانب نويسنده معتقد است كه انسان به هنگام پيدايش موجودي خام ولي مستعد مي باشد پس اگر بگوئيم كه اشياء را بمدد حواس درك مي كنيم كه بواقع نيز چنين مي باشد و يا حواس ما بتوسط اشياء شكل مي گيرند نيز بخطا نرفته ايم . با اين استدلال جمله اشياء غير تصورات ما نيستند بطور كامل صحيح مي باشد چونكه تصورات نيز بتوسط اشياء شكل گرفته اند پس حتما شي موجود بوده كه باعث تصوري گرديده است.ولي در جواب لاادريون مي توان بدين نكته اشاره كرد كه : با قبول اينكه انسان هيچ موقع بتمامي امور وقوف نداشته و نخواهد داشت مي توان چگونگي پيدايش اين ترديدها و سوالها را در ذهن انسان بررسي كرد و بعد از ريشه يابي آن پي به صحت شكل گرفتن اين ترديدها برد. انسان در عين اينكه موجودي است كنجكاو و طبع او سيري ناپذير است الزامي ندارد براي هر سوال كه در ذهن او نقش مي بندد جوابي يافت و يا اصولا اگر يك جمله پرسشي به صرف پرسشي بودن آن، جمله معني داري باشد و يا بتوان جواب معني داري براي آن يافت

ویژگی ها ی حکومت اسلامی

حکومت اسلامی یک حکومت تعریف شده و تجربه شده نیست، این حکومت شاید با برخی از حکومت های دینی و توتالیتر وجوه اشتراک داشته باشد اما وزنه ی وجوه افتراق اش سنگین تر و چرب تر است. خودمانی تر می توان گفت حکومت اسلامی ایران نمونه وار و "نوبر" است و مشابه اش در ایران و در جهان وجود نداشته و ندارد. حکومت دینی ای که خشن ترین خوانش از مذهب تشیع و اسلام تار و پودش را شکل داده و راهنمای عمل اش شده  است، حکومت بنیادگرا – طالبانی ای که به آن بخش از آموزه های دینی وفادارانه عشق می ورزد که تبعیض و خشونت و ترور را نه فقط تبلیغ و ترویج، که تقدیس می کند، حکومتی که خود را حق و دیگران را باطل می داند و در راه پیروزی "حق علیه باطل" از هر وسیله ی "ارهابی" و" ارعابی"  استفاده کرده است. این ها برخی از ویژگی های این حکومت اند:
1-1 :سرکوب وحشیانه ی مخالفان ودگراندیشان.
سرکوب ها ی وحشیانه ی حکومت اسلامی ، آشکار و پنهان، و با استفاده از اهرم ها و وسایل گوناگون صورت گرفته است:
الف : سرکوب نظامی – امنیتی : سپاه پاسداران ، بسیج ، ارتش ، پلیس ،،  وزارت اطلاعات ، بخش هایی از قوه قضاییه  و لباس شخصی ها( گروه های فشار و کشتار)  - که از متعصبین مذهبی و لات ها و لش ها و اشراروچاقو کشان و آدم کشان حرفه ای  شکل گرفته اند - ، اهرم های این نوع سرکوب اند.این نوع سرکوب یا آشکارا  در خیابان ها و میادین شهرها و یا در زندان های  پر شمار  ِ نام دار و بی نام و نشان اعمال شده است.
ب - سرکوب ایدئولوژیک – دینی :  جدا از آنچه در زندان ها و شکنجه گاه ها و کشتار گاه ها رخ داده است ، گاه صریح و آشکار همچون بر خورد با اقلیت های مذهبی به ویژه با بهاییان ، و گاه با ظرافت سیاست بازانه ی آپارتایدی در تبدیل جامعه به خودی و غیرخودی صورت گرفته است . این نوع سرکوب خود را در حضور و بروز انواع تبعیض ها در جامعه نشان داده است.سرکوب ایدئولوژیک – دینی  اقشار فقیر و عقب نگهداشته شده در جامعه را نیز از دو سو هدف گرفته است ، از یک سو تخدیر آن ها با سوء استفاده از اعتقادات مذهبی آن ها ، و از سوی دیگر تحریک ان ها علیه دیگر گروه های اجتماعی به ویژه علیه روشنفکران و روشنگران و سکولار ها.
ج- سرکوب نرم : با بهره گیری از کنترل کامل رسانه های حکومتی ، سانسور رسانه ها ی غیر حکومتی و جلوگیری و ممنوعیت آزادی اندیشه ، بیان ، قلم  وممنوعیت گردش آزاد اطلاعات .
1-2 : پایگاه اجتماعی : به دلیل ساخت و بافت جامعه ، به عنوان یک جامعه عقب مانده در عرصه هایی از اقتصاد و تولید  و خدمات و وجود فقر و بیکاری ، و نیز عقب ماندگی فرهنگی – به ویژه آنجا که به دین و مذهب ارتباط می یابد-  حکومت اسلامی دارای پایگاه اجتماعی ست . حکومت اسلامی  این پایگاه اجتماعی - که بخش اعظم حاشیه نشینان و زاغه نشینان و حلبی آباد نشینان و روستاییان تشیع زده شکل اش داده اند- را با کمک های اقتصادی ، شغلی و سایر کمک های مالی و جنسی  ِ حکومتی به این اقشار حفظ و تقویت کرده است.
1-3 بحران زایی :حکومت اسلامی حکومتی بحران آفرین است . این حکومت نه فقظ عامل بروز بحران های اجتماعی و اقتصادی در جامعه است بل که با بحران سازی های برنامه ریزی شده  به حفظ و تداوم حیات  خود یاری رسانده است. بحران سفارت امریکا، جنگ باعراق ، جنگ لفظی و روانی با امریکا ، انگلیس و اسراییل  و به طور کلی غرب ، بهره برداری  های سیاسی از جنجال آفرینی بین المللی همچون صدور فتوای قتل سلمان رشدی ،غیر واقعی خواندن فاجعه ی هولو کاست ، در یافت خسارت در رابطه با جنگ های جهانی  ِ اول و دوم و...... نمونه هایی از بحران زایی ها و جنجال آفرینی های این حکومت هستند.
1-4 : دروغگویی و عوامفریبی : حکومت اسلامی حکومت " دروغ و فریب " است.  هنگامی که یک حکومت دینی برای  دروغگویی و فریبکاری با واژگان و مفاهیمی چون " تقیه و خدعه و...."  توجیه و توضیح شرعی داشته باشد، هیچ عاملی  جلودار دروغگویی و فریبکاری  ِ وقیحانه ی چنین حکومتی نخواهد بود.

تناقض ذاتی میان مذهب و علم


علم ناقض
مذهب و مذهب ناقض علم است. مذهب جائیست که در آن همه خزعبلاتی که به عقل و خرد انسان جور در نمی آید، مانند زنده شدن مردگان در روز قیامت، معراج، داستانهای مربوط به جنها و پریان و .... قابل قبول میگردند، در حالیکه علم جائیست که در آن تنها چیزی که قابل قبول و حتی بررسی هم قرار نمی گیرد همین خزعبلات و ادعاهای بی پایه است. علم محصول تلاش هدفمند و معقولانه انسان از طریق تفکر، تجریه و کوشش و خطا در مبارزه برای بقا و پیشرفت بشریت است، در حالیکه مذهب مکتبی برای بی عملی و توکل به خدا و مشیت او و سپردن کارها بدست وی و در نتیجه انفعال و جمود فکری بشر است.
از جهت دیگری هم میتوان به تناقض ذاتی میان مذهب و علم پی برد. از این نظر که اگر خدا همه علوم را در اختیار دارد، چرا آنرا در اختیار بشر نمی گذارد و زحمت او را کم نمی کند؟ البته، مسلمانان می گویند که همه علوم در قران مستتر است و ما باید زحمت کشف انها را بکشیم. باید گفت این یک دروغ بزرگ است، مگر اینکه بپذیریم که خدا موجودی بیمار و بغایت روانی است که از رنج و مشقت دیگران لذت می برد. حقیقت اینست که بخاطر همین اعتقاد وجود همه علوم در قران و بی نیازی بشر به کسب آن بود مسلمانان از همان ابتدا، عقیده داشتند که کتابخانه ها باید سوخته شوند و بفرمان عمر همین کار را هم کردند، و یا همواره دیگران را از دنبال کردن علم برحذر میداشتند، چون عقیده داشتند که منطق و علم بی تردید ره به جایی جز دیار بی ایمانی و کفر نمی برد. این خاص اسلام هم نبوده است. در اروپا نیز پس از تمدن یونان که اوج دانش بشری در زمان خود بود، با سلطه مسیحیت، علم یک توقف دو هزار ساله می کند، و تنها در جریان جنیش ضد مذهبی روشنگری در دوهزاره بعد است که میتواند با رهاندن خود از بندهای سنگین مذهب، دوباره به حرکت در آید. بنابراین، می بینید که چیزی بنام علوم اسلامی اساسا نمیتواند جز در ذهن بی اطلاع مسلمانان وجود خارجی داشته باشد.

استفاده پلیس سوئد از گاز فلفل برای متفرق کردن جمعیتی که مقابل سفارت ایران در استکهلم تظاهرات می کنند


۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

The Universal Declaration of Human Rights

Article 1.

  • All human beings are born free and equal in dignity and rights.They are endowed with reason and conscience and should act towards one another in a spirit of brotherhood.

Article 2.

  • Everyone is entitled to all the rights and freedoms set forth in this Declaration, without distinction of any kind, such as race, colour, sex, language, religion, political or other opinion, national or social origin, property, birth or other status. Furthermore, no distinction shall be made on the basis of the political, jurisdictional or international status of the country or territory to which a person belongs, whether it be independent, trust, non-self-governing or under any other limitation of sovereignty.

Article 3.

  • Everyone has the right to life, liberty and security of person.

Article 4.

  • No one shall be held in slavery or servitude; slavery and the slave trade shall be prohibited in all their forms.

Article 5.

  • No one shall be subjected to torture or to cruel, inhuman or degrading treatment or punishment.

Article 6.

  • Everyone has the right to recognition everywhere as a person before the law.

Article 7.

  • All are equal before the law and are entitled without any discrimination to equal protection of the law. All are entitled to equal protection against any discrimination in violation of this Declaration and against any incitement to such discrimination.

Article 8.

  • Everyone has the right to an effective remedy by the competent national tribunals for acts violating the fundamental rights granted him by the constitution or by law.

Article 9.

  • No one shall be subjected to arbitrary arrest, detention or exile.

Article 10.

  • Everyone is entitled in full equality to a fair and public hearing by an independent and impartial tribunal, in the determination of his rights and obligations and of any criminal charge against him.

Article 11.

  • (1) Everyone charged with a penal offence has the right to be presumed innocent until proved guilty according to law in a public trial at which he has had all the guarantees necessary for his defence.
  • (2) No one shall be held guilty of any penal offence on account of any act or omission which did not constitute a penal offence, under national or international law, at the time when it was committed. Nor shall a heavier penalty be imposed than the one that was applicable at the time the penal offence was committed.

Article 12.

  • No one shall be subjected to arbitrary interference with his privacy, family, home or correspondence, nor to attacks upon his honour and reputation. Everyone has the right to the protection of the law against such interference or attacks.

Article 13.

  • (1) Everyone has the right to freedom of movement and residence within the borders of each state.
  • (2) Everyone has the right to leave any country, including his own, and to return to his country.

Article 14.

  • (1) Everyone has the right to seek and to enjoy in other countries asylum from persecution.
  • (2) This right may not be invoked in the case of prosecutions genuinely arising from non-political crimes or from acts contrary to the purposes and principles of the United Nations.

Article 15.

  • (1) Everyone has the right to a nationality.
  • (2) No one shall be arbitrarily deprived of his nationality nor denied the right to change his nationality.

Article 16.

  • (1) Men and women of full age, without any limitation due to race, nationality or religion, have the right to marry and to found a family. They are entitled to equal rights as to marriage, during marriage and at its dissolution.
  • (2) Marriage shall be entered into only with the free and full consent of the intending spouses.
  • (3) The family is the natural and fundamental group unit of society and is entitled to protection by society and the State.

Article 17.

  • (1) Everyone has the right to own property alone as well as in association with others.
  • (2) No one shall be arbitrarily deprived of his property.

Article 18.

  • Everyone has the right to freedom of thought, conscience and religion; this right includes freedom to change his religion or belief, and freedom, either alone or in community with others and in public or private, to manifest his religion or belief in teaching, practice, worship and observance.

Article 19.

  • Everyone has the right to freedom of opinion and expression; this right includes freedom to hold opinions without interference and to seek, receive and impart information and ideas through any media and regardless of frontiers.

Article 20.

  • (1) Everyone has the right to freedom of peaceful assembly and association.
  • (2) No one may be compelled to belong to an association.

Article 21.

  • (1) Everyone has the right to take part in the government of his country, directly or through freely chosen representatives.
  • (2) Everyone has the right of equal access to public service in his country.
  • (3) The will of the people shall be the basis of the authority of government; this will shall be expressed in periodic and genuine elections which shall be by universal and equal suffrage and shall be held by secret vote or by equivalent free voting procedures.

Article 22.

  • Everyone, as a member of society, has the right to social security and is entitled to realization, through national effort and international co-operation and in accordance with the organization and resources of each State, of the economic, social and cultural rights indispensable for his dignity and the free development of his personality.

Article 23.

  • (1) Everyone has the right to work, to free choice of employment, to just and favourable conditions of work and to protection against unemployment.
  • (2) Everyone, without any discrimination, has the right to equal pay for equal work.
  • (3) Everyone who works has the right to just and favourable remuneration ensuring for himself and his family an existence worthy of human dignity, and supplemented, if necessary, by other means of social protection.
  • (4) Everyone has the right to form and to join trade unions for the protection of his interests.

Article 24.

  • Everyone has the right to rest and leisure, including reasonable limitation of working hours and periodic holidays with pay.

Article 25.

  • (1) Everyone has the right to a standard of living adequate for the health and well-being of himself and of his family, including food, clothing, housing and medical care and necessary social services, and the right to security in the event of unemployment, sickness, disability, widowhood, old age or other lack of livelihood in circumstances beyond his control.
  • (2) Motherhood and childhood are entitled to special care and assistance. All children, whether born in or out of wedlock, shall enjoy the same social protection.

Article 26.

  • (1) Everyone has the right to education. Education shall be free, at least in the elementary and fundamental stages. Elementary education shall be compulsory. Technical and professional education shall be made generally available and higher education shall be equally accessible to all on the basis of merit.
  • (2) Education shall be directed to the full development of the human personality and to the strengthening of respect for human rights and fundamental freedoms. It shall promote understanding, tolerance and friendship among all nations, racial or religious groups, and shall further the activities of the United Nations for the maintenance of peace.
  • (3) Parents have a prior right to choose the kind of education that shall be given to their children.

Article 27.

  • (1) Everyone has the right freely to participate in the cultural life of the community, to enjoy the arts and to share in scientific advancement and its benefits.
  • (2) Everyone has the right to the protection of the moral and material interests resulting from any scientific, literary or artistic production of which he is the author.

Article 28.

  • Everyone is entitled to a social and international order in which the rights and freedoms set forth in this Declaration can be fully realized.

Article 29.

  • (1) Everyone has duties to the community in which alone the free and full development of his personality is possible.
  • (2) In the exercise of his rights and freedoms, everyone shall be subject only to such limitations as are determined by law solely for the purpose of securing due recognition and respect for the rights and freedoms of others and of meeting the just requirements of morality, public order and the general welfare in a democratic society.
  • (3) These rights and freedoms may in no case be exercised contrary to the purposes and principles of the United Nations.

Article 30.

  • Nothing in this Declaration may be interpreted as implying for any State, group or person any right to engage in any activity or to perform any act aimed at the destruction of any of the rights and freedoms set forth herein.

متن کامل اعلاميه جهانی حقوق بشر

مقدمه

از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي , عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي دهد.
 
از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق نشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده استبشريت را كه روح به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه درآن افراد بشر در بيان عقيده ,آزاد و از ترس و فقر ,فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است.
از آنجا كه اساسا" حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشربه عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم وفشار مجبورنگردد.
 
ازآنجا كه اساسا" لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد.
از آنجا كه مردم ملل متحد, ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني حقوق مرد و زن و تساوي مجددا" در منشور, اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتمايي كمك كنند و در محيطي آزاد تر وضع زندگي بهتري بوجود آورند.
از آنجا كه دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل تامين كنند.
 
از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي كامل اين تعهد, كمال اهميت را دارد,مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل, اعلام ميكند و افراد همه اركان اجتماع, اين اعلاميه را دايما" ,در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت, احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي, شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها چه در ميان خود و چه در بين مردم كشورهايي كه در قلمرو آنها مي باشد, تامين گردد.
 
ماده 1- همه افراد بشر آزاد و با حيثيت و حقوق يكسان زاييده مي شوند و داراي موهبت خرد و
وجدان ميباشند و با يكديگر با روحيه برادري رفتار كنند.

ماده 2- هركس مي تواند از كليه آزاديها كه در اعلاميه حاضر به آن تصريح شده,بي هيچگونه برتري, منجمله برتري از نظر نژاد و رنگ و جنس و زبان و دين يا هر عقيده ديگر, و از نظر زاد و بوم يا موقعيت اجتماعي, و از نظر توانگري يا نسب يا هر وضع ديگر بهره مند گردد. نيز هيچ امتيازي بر اساس نظام سياسي يا قانوني يا بين المللي مربوط به كشور يا سرزميني كه شخص از تبعه آن محسوب است وجود نخواهد داشت,خواه سرزمين مزبورمستقل باشد يا زير سرپرستي, خواه فاقد خود مختاري باشد يا سرزميني كه حاكميت آن به شرطي از شروط محدود شده باشند.

ماده 3- هر كس حق دارد از زندگي و آزادي و امنيت شخص خويش برخوردار باشد.

ماده 4- هيچ كس را نمي توان به بنده گي يا برده گي گرفت.بنده گي و سوداگري بنده در هر شكل كه باشد ممنوع است.

ماده 5- هيچ كس را نمي توان شكنجه كرد يا مورد عقوبت يا روش وحشيانه و غير انساني يا اهانت آميز قرار داد.

ماده 6- هر كس داراي اين حق است كه شخصيت حقوقي او در همه جا مراعات گردد.

ماده 7-
همه افراد در پيشگاه قانون يكسانند و حق دارند كه بي هيچ تفاوت از پشتيباني قانون بطور برابر استفاده كنند.
هر كس حق دارد در مقابل هرگونه تبعيض كه ناقض اين اعلاميه باشد ودر مقابل هرگونه عملي كه چنين تبعيضي را تشويق كند, از حمايت يكسان قانون برخوردار گردد.

ماده 8-
هركس مي تواند از تعدي به حقوق اصلي كه به موجب قانون اساسي يا قانونهاي ديگر براي او شناخته شده است به دادگاههاي صلاحيت دار ملي متوسل گردد تا حقش استيفا شود.

ماده 9- هيچ كس را نمي توان خودسرانه بازداشت كرد يا زنداني ساخت يا تبعيد نمود.

ماده 10- هركس حق دارد با استفاده كامل از تساوي حقوق با ديگران, دعواي او در يك دادگاه مستقل و بي طرف عادلانه و علني رسيدگي شود و آن دادگاه در باره حقوق و تعهدات او,يا صحت هرگونه اتهام كيفري كه به او متوجه باشد حكم دهد.

ماده 11-
الف) هركس متهم به ارتكاب جرمي باشد, تا وقتي تقصير او طي محا كمه علني كه در آن هر گونخ تضمين ضروري براي دفاع تامين شده باشد قانونا" به ثبوت نرسد, بيگناه محسوب مي شود.
ب) همچنين هيچكس به علت ارتكاب عملي يا خودداري از عملي محكوم نخواهد شد مگر وقتي كه آن كار بموجب قوانين ملي يا بين المللي در هنگام ارتكاب, جرم محسوب باشد.نيز هيچكس به مجازاتي بيش از مجازات مقرر در هنگام ارتكاب جرم محكوم نخواهد شد.

ماده 12- زندگاني خصوصي يا امور خانوادگي يا محل سكونت, يا مراسلات كسي نبايد در معرض دخالت خود سرانه واقع شود.نيز به حيثيت و حسن شهرت هيچكس نمي توان حمله كرد.
هركس حق دارد در اين گونه دخالت ها يا اين گونه تجاوزها, از پشتيباني قانون برخوردار باشد.

ماده 13- الف) هركس حق دارد در داخل هر كشور آزادانه نقل مكان كند و هر كجا بخواهد اقامت گزيند.
ب) هركس مي تواند هر كشوري را كه بخواهد, منجمله كشور خود را,ترك كند و مي تواند به كشور خود باز گردد.

ماده 14- الف) هركس حق دارد براي گريز از هر گونه شكنجه و فشار به جايي پناهنده شود. نيز مي تواند در ساير كشورها از پناهندگي استفاده كند.
ب) در جرايم غير سياسي يا اموري كه مخالف با اصول و هدفهاي ملل متحد باشد نمي توان از حق پناهندگي استفاده كرد.

ماده 15-
الف) هركس مي تواند هر مليتي را بخواهد بپذيرد.
ب) هيچ كس را نمي توان خود سرانه از مليت او محروم ساخت يا حق تغيير مليت از اورا سلب نمود.
 
ماده 16- الف) زن و مرد وقتي به سن ازدواج برسند مي توانند بدون هيچ قيد نژادي و ملي و ديني ازدواج كنند, و خا نوا ده بنياد گذارند. آنان به هنگام زناشويي و در اثنا و هنگام انحلال آن داراي حقوق متساوي مي باشند.
ب) عقد ازدواج جز با رضاي آزادانه همسران آينده,قانوني نيست.
ج) خانواده عنصر طبيعي و اساسي اجتماع است و بايد از پشتيباني جامعه برخوردار باشد.

ماده 17- الف) هركس به تنهايي يا با شراكت ديگري داراي حق مالكيت است.
ب) مالكيت هيچ كس را نمي توان بر خلاف قانون از وي سلب كرد.

ماده 18-
هركس داراي حق آزادي فكر و ضمير و دين است. لازمه اين حق آن است كه هر كس خواه به تنهايي يا با ديگران علني يا خصوصي از راه تعليم و پيگيري و ممارست, يا از طريق شعايير و انجام مراسم ديني,بتواند آزادانه,دين و يقينات خود را ابراز كند.

ماده 19- هر كس آزاد است هر عقيده اي را بپذيرد و آن را به زبان بياورد و اين حق شامل پذيرفتن هرگونه راي بدون مداخله اشخاص مي باشد و مي تواند به هر وسيله كه بخواهد بدون هيچ قيد و محدوديت به حدود جغرافيايي, اخبار و افكار را تحقيق نمايد و دريافت كند و انتشار دهد.

ماده 20- الف)هر كس حق دارد آزادانه در احزاب و جماعت هاي مسالمت آميز شركت جويد.
ب) هيچ كس را نمي توان وادار ساخت به حزبي بپيوندد.

ماده 21-
الف) هركس حق دارد مستقيما" يا به وسيله نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند در اداره امور عمومي كشور خود شركت جويد.
ب) اراده ملت اساس قدرت اختيارات ملي است,اين اراده به وسيله انتخابات شرافتمندانه صورت مي گيرد كه دوره به دوره از طريق انتخابات عمومي يكسان, با راي مخفي يا بنا به روشي مشابه با آن كه آزادي راي را تامين , انجام مي يابد.

ماده 22- هر كس از حيث اينكه عضو جامعه محسوب است حق دارد از تامين اجتماعي برخوردار گردد, و مي تواند به كمك كوشش ملي و ياري بين المللي با توجه به سازمان و امكانات هر كشور از حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كه با حيثيت و تكامل آزاد شخصيت انساني ملازمه داشته باشد بهره ور گردد.

ماده 23- الف) هر كس حق كار و حق برگزيدن آزادانه كار با شرايط عادلانه و ارضا, كننده دارد, نيز حق دارد كه در مقابل بيكاري حمايت شود.
ب) هر كس در مقابل كار مساوي, بدون هيچ گونه رعايت امتياز, حق دستمزد مساوي دارد.
ج) هر كس در مقابل كار, حق دارد دستمزدي منصفانه و ارضا كننده دريافت كند كه براي او و خانواده اش وجه معيشتي فراهم آورد كه شايسته حيثيت كمال يافته انساني باشد و در صورت مقتضي حق دارد از كليه وسايل حمايت اجتماعي استفاده نمايد.
د) هر كس حق دارد براي پشتيباني از منافع خود, با ديگران تشكيل سنديكا بدهد و عضو سنديكايي شود.

ماده 24-
هر كس حق استراحت و استفاده از ايام فراغت دارد, منجمله حق دارد ساعات كارش بطور معقول محدود باشد و از مرخصي نوبتي با دريافت حقوق استفاده كند.

ماده 25- الف) هركس حق دارد از سطح يك زندگاني برخوردار باشد كه سلامت و رفاه او و خانواده اش, منجمله خوراك و لباس و مسكن و رسيدگي هاي پزشكي آنان را تامين كند. همچنين حق دارد از خدمات ضروري اجتماعي در هنگام بيكاري و بيماري و درمانده گي و بيوه گي و پيري يا در ساير مواردي كه بنا به اوضاع و احوالي بيرون از اراده او, وسايل معاش وي مختل گردد استفاده كند.
ب) مادر بودن و فرزند بودن, استفاده از كمك و مساعدت مخصوص را ايجاب مي كند.هر كودك خواه حاصل زناشويي قانوني باشد يا غير قانوني, از حمايت اجتماعي برابر برخوردار مي گردد.

ماده 26- الف) هر كس حق دارد از تعليم و تربيت استفاده كند. تعليم و تربيت بايد دست كم در مورد آموزش ابتدايي و اساسي رايگان باشد. تعليمات فني و حرفه اي بايد براي همه ممكن باشد. دسترسي به تعليمات عاليه بايد براي همه و بنا به شايستگي هر كس امكان پذير باشد.
ب)هدف تعليم و تربيت بايد شكوفايي كامل شخصيت بشري و تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي باشد. تعليم و تربيت بايد حسن تفاهم و گذشت ودوستي بين همه ملتها و همه گروهها از هر نژاد يا هر دين, همچنين گسترش فعاليتهاي ملل متحد را براي حفظ صلح تسهيل كند.
ج) پدر و مادر براي تعيين نوع تعليم و تربيت فرزند خود حق اولويت دارند.

ماده 27- الف) هر كس حق دارد آزادانه در زندگاني فرهنگي اجتماع شركت جويد و از اقسام هنرها استفاده كند و در پيشرفت علمي و بركات حاصل از آن سهيم باشد.
ب) هر كس حق دارد از منافع اخلاقي و مادي ناشي از هرگونه دستاورد علمي و ادبي يا هنري كه بوجود آورده باشد حمايت شود.

ماده 28) هركس حق دارد بكوشد تا در سطح اجتماعي و جهاني چنان سامان و نضمي حكمفرما شود كه حقوق و آزاديهايي كه در اين اعلاميه اعلام شده است در آن سطح به نتيجه كامل برسد.

ماده 29- الف) هركس نسبت به اجتماعي كه فقط در آن اجتماع رشد آزاد و كامل شخصيت او امكان پذير است تكاليفي بر عهدهدارد.
ب)هركس در اجراي حقوق و در مقام برخورداري از آزاديهاي خويش, تنها از محدوديت هايي پيروي مي كند كه قانون منحصرا" به منظور تامين شناسايي و حرمت به حقوق و آزاديهاي ديگران, بالجمله براي تحقق بخشيدن به مقتضيات عادله اخلاق و نظام اجتماعي و مصلحت عمومي, در يك جامعه دموكرات وضع كرده باشد.
ج) در هيچ حال نمي توان حقوق و آزاديهاي مزبور را به نحوي بكار برد كه با هدفها و اصول ملل متحد منافي باشد.

ماده 30- هيچ يك از مقررات اعلاميه حاضر را نميتوان بنحوي تفسير كرد كه براي دولتي يا گروهي يا فردي متضمن حقي شود كه بنا بر آن, بتواند به فعاليتي دست زند يا كاري انجام دهد كه هدف آن از بين بردن حقي از حقوق و آزاديهاي مذكور در اين اعلاميه باشد.


آنچه در اين دو قسمت آمد متن كامل اعلاميه جهاني حقوق بشر بود
اين اعلاميه شامل يك ديباچه و 30 ماده,در تاريخ 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327 خورشيدي در مجمع سازمان ملل تصويب شد و جهانيان اين روز را به نام " روز حقوق بشر" جشن مي گيرند.

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

چادرفاطمه زهرا 80 نفر را مسلمان کرد.

بن شهر آشوب وقطب راوندى روايت كرده اند كه روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام مـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه عليهاالسّلام را به نزد مرد يهودى كه نامش زيـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس يهودى آن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن يهودى به آن حجره درآمد نـورى از آن چـادر ساطع ديد كه تمام حجره را روشن كرده بود چون زن آن حالت غريب را مـشـاهـده كـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه ديـده بـود نـقـل كـرد، پـس يـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش كرده بود كه چادر حـضـرت فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـت وداخل آن حجره شد كه ديد شعاع چادر آن خورشيد فلك عِصْمت است كه مانند بَدْر مُنير خانه را روشـن كـرده اسـت ، يـهودى از مشاهده اين حالت تعجبش زياده شد پس ‍ يهودى وزنش به خانه خويشان خود دويدند وهشتاد نفر از ايشان را حاضر گردانيدند واز بركت شعاع چادر فاطمه عليهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گرديدند
منابع:
(مـنـاقـب ) ابـن شـهـر آشـوب 3/387 تـحـقيق : دكتر بقاعى ؛2- (الخرائج راوندى ) 2/537
3-منتهی الامال قمی/باب دوم/ فصل دوم

ایا این قصه را هم برای شیعیان می گویند؟(چگونگی کشتن عبدالرحمن بن ملجم مرادی)

بعد از دفن حضرت علی،حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از زندان خارج کرد تا وی را بکشد.پس مردم جمع شدند.حسن بن علی گفت که او را اتش بزنیم.عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمدبن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم..پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد.ابن ملجم شکوه نکرد.سپس میخ داغ به چشمان او کشید.او(ابن ملجم) شکوه نکرد.در این هنگام ابن مجلم به عبدالله بن جعفر گفت: تو چشمان خودت رابه سائیده سرب سرمه می کنی.،سپس گفت اقراباسم ربک تلذی خلق و تا اخر سوره را خواند.،پس چشمان ابن ملجم پر از اشک شد.پس تصمیم گرفتند که زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد.پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی که دستانت را می بریدیم ناله نکردی.،اکنون چه شده است که وقتی می خواهیم زبانت را ببریم ضجه می زنی؟گفت من ضجه می زنم زیرا از این دنیا متنفرم.پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.

منابع:
1-مروج الذهب مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده،جلد نخست برگ 775
2-الطبقات الکبری ابن سعد،جلد سوم،ذکر عبدالرحمن بن ملجم مرادی
3-ارشاد (شيخ مفيد)
1/22

جملاتی در نقد دین

منطق می گوید یک سکه همیشه می افتد.ایا اگر ده مسیحی معتقد دعا کنند که ان سکه نیفتد ایا نمی افتد؟ اگر هزار مسلمان معتقد دعا کنند چطور؟ میلیون ها انسان مذهبی چطور؟(مارک توماس)/ همه دین ها مثل هم هستند،فقط روزهای تعطیلشان فرق می کند(کتی لدمن)/دین من این است.،نیازی به مرجع تقلید و فلسفه های پیچیده ندارد، دین من عقل من است و مرجع ان مهربانی ست(دالایی لاما)/روحانیون با دین دکان باز کرده اند،خرافات می فروشند، پول می گیرند و گناهان را می بخشند و در اخر خودشان پادشاه می شوند.(ولتر)/ماوراءالطبیعه گفتگویی است میان دو نفر که یکی از ان ها نمی داند چه می گوید و دیگری از حرف های او سر در نمی اورد(ولتر)/ بهتر است به جای این که افراط گرایان دینی را سرزنش کنیم خود دین را سرزنش کنیم.(ریچارد داوکینز)/اگر من ادعا کنم که بین زمین و مریخ یک قوری چینی وجود دارد که در مداری بیضوی به دور خورشید می گردد هیچ کس نمی تواند حرفم را رد کند البته به شرطی که به ان بیافزایم که این قوری انقدر کوچک است که با قوی ترین تلسکوپ ها هم دیده نمی شود.اما مردم حق دارند که فکر کنند چرند می گویم اما اگر کتب اسمانی به وجود همین قوری صحه بگذارند و هر یکشنبه ان را به عنوان حقیقتی مقدس تعلیم می دادند و در مدارس به خورد بچه ها می دادند شک کردن به این قوری انحراف از دین قلمداد می شد(برتراند راسل)


بررسیر یاضی تعداد پیامبران

در کتب دینی و الهی و به خصوص در تورات(سفر افرینش) که می توان ان را زیر بنای تاریخ ها و احادیث مذهبی برای انجیل و قران نیز به شما راورد.اشاره شده است که که خداوند نزدیک به 6000 سال پیش کائنات(منظور اسمان ها و زمین) را افریده است.و حتی بیان شده که همین خلقت در طول 6روز انجام گرفته وپس از 6 روز خداوند یک روز استراحت کرده است.بر طبق همین کتب مذهبی خداوند پس از خشم بر افریده خود(انسان) و تبعید او به زمین تعداد 124000 پیامبر را برای هدایت کردن او به راه راست به هبوط(زمین ) می فرستد.اما مسئله پیچیده مغایرت این تعداد پیامبر با زمان خلقت کائنات طبق همین روایات کتاب های مقدس است.اگر ما تعداد پیامبرانی را که از سوی خدا برای راهنمایی بشر مبعوث شده اند را حتی بدون رعایت سال های عمر ان ها در نظر بگیریم(که بر طبق گفته خود کتب مقدس پیامبرای مانند نوح و خضر چند صد سال عمر کردند) می فهمیم که حداقل باید 124000 سال باید از عمر کائنات بگذرد.البته نباید این نکته ها را از نظر دور داشت که مثلا فاصله بین مبعوث شدن عیسی و محمد درچیزی در حدود 621 سال بوده و با فرض این که حتی هر کدام از این پیامبران در حالت خوشبینانه فقط به فاصله10 سال از همدیگر مبعوث شده باشند باز هم باید از عمر کانات به میزان 1/240/000 سال بگذرد.

اهویی که مسلمان شد.

راونـدى و ابـن بـابـويـه از امّ سـلمـه روايـت كـرده انـد كـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در صحرائى راه مى رفت ناگاه شنيد كه منادى ندا مى كـند: يا رسول اللّه ! حضرت نظر كرد كسى را نديد؛ پس بار ديگر ندا شنيد و كسى را نديد و در مرتبه سوّم كه نظر كرد آهوئى را ديد كه بسته اند، آهو گفت : اين اعرابى مرا شـكـار كـرده اسـت و مـن دو طـفـل در ايـن كـوه دارم مرا رها كن كه بروم و آنها را شير بدهم و برگردم . فرمود: خواهى كرد؟ گفت : اگر نكنم خدا مرا عذاب كند مانند عذاب عشّاران ؛ پس حـضـرت آن را رها كرد تا رفت و فرزندان خود را شير داد و به زودى برگشت و حضرت آن را بـسـت . چـون اعـرابـى آن حـال را مـشـاهـده كـرد گـفـت : يـا رسـول اللّه ! آن را رهـا كـن . چـون آن را رهـا كـرد دويـد و مـى گـفـت : اَشـْهـَدُ اَن لا اِل هَ اِلا اللّهُ وَ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ

منبع:

بحار الانوار 17/390 ـ 421، باب پنجم
2-ابن شهر آشوب 1/132

سخنانی در نقد خداوند و ادیان

انسان هنگامى خود را از مذهب رها مى سازد که آن را از قلمرو حقوق عمومى به قلمرو حقوق خصوصى پرتاب کند/کارل ماکس/ -کارتل مواد مخدر مدى ئين "اسکوبارها" و مثلث چينى و مافياى ايتاليا و آمريکا، انگشت کوچک اديان سازمان يافته نمى شوند./منصور حکمت/-کشيش ها مى گويند که آنها به مردم بخشيدن و خيريه را مى آموزند. اين طبيعى است. چون آنها از پول صدقه مردم زندگى مى کنند. همه گداها مى آموزند که مردم بايد به آنها پول بدهند./رابرت اینگرسول/.-واقعيت اين است که جنايات مرتکب شده عليه کودکان تحت نام خدا، مسيح و محمد بيشتر از جناياتى بوده که تحت نام تحت نام شيطان انجام شده اند./کنت لانینگ/-من هیچ اجباری در اعتقاد به خدایی که احساس ، منطق ، فهم وشعور را به ما عطا کرده است و می خواهد که از به کار بردن آنها چشم پوشی کنیم حس نمیکنم./گالیله/-مهمترين وجه مشخصه اسلام اين است که خواست خدا مقدم بر همه چيز است و بايد اجرا گردد. اين خداست و نه مردم که تصميم مى گيرند که امور زندگى چگونه پيش برود/اعظم کم گویان/-قانون می گوید مدارس باید مراسم روزانه دعای جمعی برپا کنند. قانون در این مورد دچار خریت محض است. دعای اجباری تناقض در خود است. دستور دادن به دانش آموزان که دعا کنند مثل این است که به آنها دستور دهید از ریاضیات لذت ببرند./جان دانفورد/-گفتن اینکه بیخدایی یک دین است مثل این است که گفته شود کچلی یک نوع رنگ مو است./دون هیرشبرگ/-شاید هدف از زندگی ما در این دنیا این نباشد که خدا را بپرستیم، بلکه این باشد که او را خلق کنیم./ارتور کلارک/-"آیا تو نمیدانی که شیطانی وجود ندارد؟ شیطان همان خدا است وقتی که مست میکند./تام ویتز/-"وقتی میتوان فهمید خدا ساخته ذهن انسان است که هروقت ما از کسی متنفریم او نیز از او متنفر است./تام ویتز/

۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

امام علی (ع)، نهجالبلاغه خطبه 79

سخنى از آن حضرت ( ع ) پس از فراغت از جنگ جمل ، در نكوهش زنان ، فرمود :
اى مردم ، بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهره‏منديهايشان ناقص است و عقلهايشان ناقص است . اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه در ايام حيض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان ، بدان دليل است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهره‏منديشان در اين است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است . از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد ، تا به كارهاى زشت طمع نكنند .

اعلامیه ی جهانی حقوق بشر

اعلامیه ی جهانی حقوق بشر
دیباچه
از آن جا که شناسایی حیثیت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است؛
از آن جا که نادیده گرفتن و تحقیر حقوق بشر به اقدامات وحشیانه ای انجامیده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پیدایش جهانی که در آن افراد بشر در بیان و عقیده آزاد، و از ترس و فقر فارغ باشند، عالی ترین آرزوی بشر اعلام شده است؛
از آن جا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکمیت قانون حمایت شود تا انسان به عنوان آخرین چاره به طغیان بر ضد بیداد و ستم مجبور نگردد؛
از آن جا که گسترش روابط دوستانه میان ملت ها باید تشویق شود؛
از آن جا که مردمان ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و حیثیت و کرامت و ارزش فرد انسان و برابری حقوق مردان و زنان، دوباره در منشور ملل متحد اعلام و عزم خود را جزم کرده اند که به پیشرفت اجتماعی یاری رسانند و بهترین اوضاع زندگی را در پرتو آزادی فزاینده به وجود آورند؛
از آن جا که دولت های عضو متعهد شده اند که رعایت جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی های اساسی را با همکاری سازمان ملل متحد تضمین کنند؛
از آن جا که برداشت مشترک در مورد این حقوق و آزادی ها برای اجرای کامل این تعهد کمال اهمیت را دارد؛مجمع عمومی این اعلامیه جهانی حقوق بشررا آرمان مشترک تمام مردمان و ملت ها اعلام می کند تا همه ی افراد و تمام نهادهای جامعه این اعلامیه را همواره در نظر داشته باشند و بکوشند که به یاری آموزش و پرورش، رعایت این حقوق و آزادی ها را گسترش دهند و با تدابیر فزاینده ی ملی و بین المللی، شناسایی و اجرای جهانی و مؤثر آن ها را، چه در میان خود مردمان کشورهای عضو و چه در میان مردم سرزمین هایی که در قلمرو آن ها هستند، تأمین کنند.
ماده ی ۱
تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ی ۲
هر کس می تواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر، و همچنین منشاء ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد. 
به علاوه نباید هیچ تبعیضی به عمل آید که مبتنی بر وضع سیاسی، قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه این کشور یا سرزمین مستقل، تحت قیمومیت یا غیر خودمختار باشد، یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.
ماده ی ۳
هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده ی ۴
هیچ کس را نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشت : بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد، ممنوع است.
ماده ی ۵
هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی یا تحقیر آمیز قرار گیرد.
ماده ی ۶
هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی اش در همه جا به رسمیت شناخته شود.
ماده ی ۷
همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هیچ تبعیضی از حمایت یکسان قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه ی حاضر باشد، و بر ضد هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید، از حمایت یکسان قانون بهره مند گردند.
ماده ی ۸
در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی یا قوانین دیگر برای او به رسمیت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه ی مؤثر به دادگاه های ملی صالح را دارد.
ماده ی ۹
هیچ کس را نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید کرد.
ماده ی ۱۰
هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوایش در دادگاهی مستقل و بی طرف، منصفانه و علنی رسیدگی شود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات وی، یا هر اتهام جزایی که به او زده شده باشد، تصمیم بگیرد.
ماده ی ۱۱
۱. هر شخصی که به بزه کاری متهم شده باشد، بی گناه محسوب می شود تا هنگامی که در جریان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمین های لازم برای دفاع او تأمین شده باشد، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد. ۲. هیچ کس نباید برای انجام دادن یا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن، به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم شناخته نمی شده است، محکوم نخواهد شد. همچنین هیچ مجازاتی شدیدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق می گرفت، درباره ی کسی اعمال نخواهد شد.
ماده ی ۱۲
نباید در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامت گاه یا مکاتبات هیچ کس مداخله های خودسرانه صورت گیرد یا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنین مداخله ها و حمله هایی، برخورداری از حمایت قانون حق هر شخصی است.
ماده ی ۱۳
۱. هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت و آمد کند و اقامت گاه خود را برگزیند. ۲. هر شخصی حق دارد هر کشوری، از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خویش بازگردد.
ماده ی ۱۴
۱. در برابر شکنجه، تعقیب و آزار، هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای دیگر را دارد. ۲. در موردی که تعقیب واقعاً در اثر جرم عمومی و غیر سیاسی یا در اثر اعمالی مخالف با هدف ها و اصول ملل متحد باشد، نمی توان به این حق استناد کرد.
ماده ی ۱۵
۱. هر فردی حق دارد که تابعیتی داشته باشد. ۲. هیچ کس را نباید خودسرانه از تابعیت خویش، یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد.
ماده ی ۱۶

۱. هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هیچ محدیتی از حیث نژاد، ملیت، یا دین با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج حقوق برابر دارند. ۲. ازدواج حتماً باید با رضایت کامل و آزادانه ی زن و مرد صورت گیرد. ۳. خانواده رکن طبیعی و اساسی جامعه است و باید از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود.
ماده ی ۱۷
۱. هر شخص به تنهایی یا به صورت جمعی حق مالکیت دارد. ۲. هیچ کس را نباید خودسرانه از حق مالکیت محروم کرد.
ماده ی ۱۸
هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود : این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادت ها و اجرای آیین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.
ماده ی ۱۹
هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
ماده ی ۲۰
۱. هر شخصی حق دارد از آزادی تشکیل اجتماعات، مجامع و انجمن های مسالمت آمیز بهره مند گردد. ۲. هیچ کس را نباید به شرکت در هیچ اجتماعی مجبور کرد.
ماده ی ۲۱

۱. هر شخصی حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود، مستقیماً یا به وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید. ۲. هر شخصی حق دارد با شرایط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست یابد. ۳. اراده ی مردم، اساس قدرت حکومت است : این اراده باید در انتخاباتی سالم ابراز شود که به طور ادواری صورت می پذیرد. انتخابات باید عمومی، با رعایت مساوات و با رأی مخفی یا به طریقه ای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمین کند.
ماده ی ۲۲
هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به یاری مساعی ملی و همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حیثیت و کرامت و رشد آزادانه ی شخصیت خود را، با توجه به تشکیلات و منابع هر کشور، به دست آورد.
ماده ی ۲۳


۱. هر شخصی حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه برگزیند، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در برابر بی کاری حمایت شود. ۲. همه حق دارند که بی هیچ تبعیضی، در مقابل کار مساوی، مزد مساوی بگیرند. ۳. هر کسی که کار می کند حق دارد مزد منصفانه و رضایت بخشی دریافت دارد که زندگی او و خانواده اش را موافق حیثیت و کرامت انسانی تأمین کند و در صورت لزوم با دیگر وسایل حمایت اجتماعی کامل شود. ۴. هر شخصی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و یا به اتحادیه های موجود بپیوندد.
ماده ی ۲۴
هر شخصی حق استراحت، فراغت و تفریح دارد و به ویژه باید از محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی ها و تعطیلات ادواری با دریافت حقوق بهره مند شود.
ماده ی ۲۵
۱. هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، به ویژه از حیث خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود؛ همچنین حق دارد که در مواقع بی کاری، بیماری، نقض عضو، بیوگی، پیری یا در تمام موارد دیگری که به عللی مستقل از اراده ی خویش وسایل امرار معاشش را از دست داده باشد، از تأمین اجتماعی بهره مند گردد. ۲. مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت ویژه برخوردار شوند. همه ی کودکان، اعم از آن که در پی ازدواج یا بی ازدواج زاده شده باشند، حق دارند که از حمایت اجتماعی یکسان بهره مند گردند.
ماده ی ۲۶

۱. هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش، و دست کم آموزش ابتدایی و پایه باید رایگان باشد. آموزش ابتدایی اجباری است. آموزش فنی و حرفه ای باید همگانی شود و دست یابی به آموزش عالی باید با تساوی کامل برای همه امکان پذیر باشد تا هر کس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد. ۲. هدف آموزش و پرورش باید شکوفایی همه جانبه ی شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. آموزش و پرورش باید به گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری و دوستی میان تمام ملت ها و تمام گروه های نژادی یا دینی و نیز به گسترش فعالیت های ملل متحد در راه حفظ صلح یاری رساند. ۳. پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش برای فرزندان خود، بر دیگران حق تقدم دارند.
ماده ی ۲۷
۱. هر شخصی حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع سهیم و شریک گردد و از هنرها و به ویژه از پیشرفت علمی و فواید آن بهره مند شود. ۲. هر کس حق دارد از حمایت منافع معنوی و مادی آثار علمی، ادبی یا هنری خود برخوردار گردد.
ماده ی ۲۸
هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بین المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکر شده در این اعلامیه را به تمامی تأمین و عملی سازد.
ماده ی ۲۹

۱. هر فردی فقط در برابر آن جامعه ای وظایفی بر عهده دارد که رشد آزادانه و همه جانبه ی او را ممکن می سازد. ۲. هر کس در اعمال حقوق و بهره گیری از آزادی های خود فقط تابع محدودیت هایی قانونی است که صرفاً برای شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای رعایت مقتضیات عادلانه ی اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در جامعه ای دموکراتیک وضع شده اند. ۳. این حقوق و آزادی ها در هیچ موردی نباید برخلاف هدف ها و اصول ملل متحد اعمال شوند.
ماده ی ۳۰
هیچ یک از مقررات اعلامیه ی حاضر نباید چنان تفسیر شود که برای هیچ دولت، جمعیت یا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بین بردن حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه فعالیتی انجام دهد یا به عملی دست بزند.