۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

ياوه های شبه علمی در قرآن وحديث*

باور به قرآن باوری است غير عقلانی وغير منطقی. اشتباهات ودروغ بسياری در متون قرآن وحديث يافت می شوند. مسلمانان بسياری اين ياوه های شبه علمی را با ايمانی کور پذيرا می شوند. جهان درکليت خود به مرحله ای از رشد وپيشرفت دست يافته که  بتواند بسياری از خرافات وموهومات مورد باورفرهنگ های بدوی را بدورريزد. متاسفانه بخاطرمقدس پنداشتن متون قرآن، مسلمانان ازبزير سؤال بردن بسياری از موهومات ضد علمی موجود درآن خودداری می ورزند درحالی که می بايستی سالها پيش از قيد اين خرافات رها می شدند.

درآغاز بعنوان مثال بايک افسانه ی هندی آغاز می کنم. درسنت هندو خدای شيوا هراز چندی همسر خودرا برای مدت طولانی تنها درخانه می گذاشت. روزی همسر شيوا از پوست خود استفاده کرده وکودکی را می آفريند واز کودک برای حفاظت از خود وخانه استفاده می کند. زمانی که شيوا به خانه برمی گردد کودک از ورود او به خانه جلوگيری می کند. او نيز بدون درنگ شمشير را از نيام بيرون آورده وسرکودک را از بدن جدا می کند. همسر شيوا به شدت عصبانی می شود وشيوا نيزبرای جبران عملش سرفيلی را از بدن جدا و بربدن کودک قرار می دهد. به همين علت است که خدای گانيش دارای بدن انسان وسرفيل است.

آيا هيچ مسمانی حاضربه پذيرفتن داستان فوق می باشد؟ البته که خير. اين افسانه ای خرافی بيش نيست وبحث وجدل نيز لازم ندارد. کاملأ آشکار و واضح است که داستان حقيقت ندارد وافسانه ای است که فرهنگ بدوی آنرا بوجود آورده است. اگر فهم ودرک افسانه بودن داستان فوق آسان است، چرا برای مسلمانان سخت ا ست که افسانه های درون متون خود را ببينند؟ ذيلأ برخی از اشتباهات علمی قرآن را مرور می کنيم:

قرآن محتوی داستان دوشيزه ای است که باوجودی که باکره است باردار می شود وپسربچه ای را به دنيا می آورد (سوره 19 آيه های 16 تا 21). اين افسانه ای ا ست که در بسياری ازفرهنگ ها ريشه داراست. از آنجا که اين دکترين مذهبی مسيحيان نيز می باشد، مسلمانان با آنان به مناظره می نشينند ولی هيچيک از اين دو گروه باور ندارند که تولد از باکره ناممکن است. واقعيت اين ا ست که اين يک ياوه ی غيرعلمی است. از اين خرافی تر اينکه قرآن به ما می گويد همان کودکی که از مادری باکره متولد شده قادراست پس از فقط يک روز بطورکامل صحبت کند (قرآن سوره ی 19 آيه های 29 تا 33). درحالی که مسلمانان و مسيحيان دررابطه با آگاهی های علمی قرآن مباحثه می کنند، برای يک انديش ورز خردگرا ايده ی تولد کودکی از مادری باکره وسخن گفتن کامل او پس از يک روز آشکارا پوچ وخرافی است.

به حديث ذيل ومحتوای ضد علمی آن توجه کنيد:
"رسول خدا (ص) فرمود: آخرالزمان (روز قيامت) نخواهد رسيد مگرآنکه مسلمانان عليه يهوديان جنگيده وچندان ازآنان بکشند که يهوديان درپشت سنگ ودرخت مخفی شوند. درآن حال سنگ يا درخت به صدا درآمده می گويد: ای مسلمان ويا ای بنده ی خدا يک يهودی درپشت من است، بيا واورا به قتل برسان، اما درخت قارقاد هيچ نمی گويد برای اينکه آن درخت يهوديان است."
صحيح مسلم، کتاب 40 شماره ی 6985
يک انسان خردگرا به سرعت به ماهيت مسخره ی اين حديث پی مـــــی برد. اشتباهات علمی درهمه ی سطوح آن آشکارا ست. يکم اينکه مکالمه سنگ ودرخت با انسان را فقط درافسانه ها وداستان های پريان می توان يافت. برای آنکه سنگ وصخره ودرخت بتوانند صحبت کنند، بايد دارای مغز، شـُش، حنجره وشعوردريافت زبانی باشند. مسخره تراينکه يکی از اين درختان (قارقاد) به طرفداری ازيهوديان متهم می شود وسخن نمی گويد.

حرف زدن سنگ ودرخت درقرآن وحديث کافی نبود که قرآن از بخار و زمين حرف شنو وسخن گو نيز نام می برد. "سپس آهنگ آسمان كرد و آن بخارى بود پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمان‏پذير آمديم." سوره فصلت آيه 11 ترجمه فولادوند

خوانندگان بسياری ممکن است ازاين آيات بسرعت عبور کنند اما با دقت بيشتری درآنها سؤالات بسياری بی جواب می ماند. درکجا وچه مرحله ای بخار آب دارای شعور می شود؟ آيا مولکول های آب زنده هستند؟ با دو اتم هيدروژن و يک اتم اکسيژن، مغزيا دستگاهی که لازمه ی گفتگوست درکجاست؟

داستان های اين چنينی که اجسام غيرزنده (سنگ وصخره و...) مانند موجودات زنده عمل می کنند درقرآن بسياراست مانند داستان کوه هائی که می ترسند (سوره 33 آيه ی 72). ترس احساسی است که توسط تحريکات پيچيده ی شيميائی در مغز بوجود می آيد. آيا کوه که از صخره وخاک شکل گرفته دارای اين چنين مغزی است با فعل و انفعالات شيميائی؟

يکی از بزرگترين اشتباهات قرآن را می توانيم درآيات ذيل بيابيم: (سوره 18 آيات 85 و86)
"او راهی را دنبال کرد تا آنگاه که به محل غروب خورشيد رسيد وخورشيد را ديد که درباتلاقی غروب می کند ونزديک آن مردی رايافت. ما گفتيم ذوالقرنين آيا می خواهی آنان را مجازات کنی ويا نکوئی با آنان پيشه می کنی" (سوره ی الکهف آيه های 85 و86).

جملات فوق يکی از ضد علمی ترين نوشته های قرآن است. مردی راهی را دنبال می کنند تا به محل غروب خورشيد می رسد ومی بيند که خورشيد در باتلاقی پراز گل ولای غروب می کند. علوم مدرن به ما آموخته است که زمين به دور خورشيد می چرخد. نقل قول فوق از قرآن چنين بيان می کند که خورشيد است که حرکت می کند ودر باتلاقی درزمين فرومی رود. اگر زمانی خورشيد با زمين تماس پيدا کند، همه چيز به آ تش کشيده می شود وحيات از کره ی زمين رخت بر می بندد.

از ديگر موارد عجيب وغريب اسلام وقرآن موجودی افسانه ای بنام "جن" ا ست. مسلمانانی هستند که براين عقيده اند که جن ها بر شانه ی يکديگر می ايستند تا به آسمان رسند وگوش به صحبت های افلاکيان دهند. حديثی ا ست به نقل ازعايشه (ام المؤمنين) که می گويد رمالان وطالع بينان بعضی از اطلاعات خود را از جن هائی بدست می آورند که درآسمان ها به گفتار آسمانيان گوش فرا داده اند (صحيح بخاری، کتاب 93، جلد 9 شماره ی 650). قرآن نيز می گويد که ستارگان بدين منظورآفريده شده اند که آسمان را از چنين شياطينی(جن ها) حفظ کنند تا نتوانند به فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند واگر برای لحظه ای نزديک شده استراق سمع کنند شهابی شکافنده از پـــی او می تازد (سوره ی الصافات، آيه های 6و7و8 و10 ). همچنين درسوره ی الملک آيه ی 5 تاکيد می شود که آسمان پايين با چراغ های فروزانی زينت بخشيديم وآنها را تيرهائی برا ی شياطين قرارداديم.

اولأ اگر جن ها می توانند برشانه های يکديگر سوار شوند تا به عالم فرشتگان (عرش اعلی) برسند، اين بدين معنی است که عرش برين در فاصله ی معينی اززمين در آسمان وجود دارد. اگر اين حقيقت داشته باشد بالاخره روزی می توانيم با شاتل های فضا پيما به آنجا سفرکنيم ويا حداقل با تلسکوپ آنجا را تماشا کنيم. اما بدتراز اين درتئوری فوق اين ا ست که ستارگان برای پراندن جن ها از آسمان پديد آورده شده اند. ستارگان نسبت به سيارگان خود ثابت اند، حرکت آنها حول حفره سياه مرکز کهکشان است پس مانند تير حرکت نمی کنند.  اما ما بخوبی می توانيم تصور کنيم که عرب قرن هفتم ميلادی که از هيبت آسمان درشب تسخير شده است اين افسانه را بوجود آورده است. مؤلفان قرآن واحاديث احتمالأ ستارگان وشهاب ها را يکی دانسته اند درحالی که می دانيم چنين نيست.

قرآن مدعی است که روزگاری مردی وجود داشته که زبان حيوانات را می دانسته است (سوره ی 27، آيات 18 و 19). درست است که جانورشناسان روشی را برای ارتباط گيری با بوزينه ها وشمپانزه ها ابداع کرده اند، اما هرگز هيچ انسانی قادر نبوده است که "زبان" حيواناتی که با گونه ی انسان متفاوتند را بفهمد. توانائی حرف زدن درانسان ناشی از يک سلسله فعل وانفعالات بسيار بغرنج ا ست که به مغزی بی اندازه  پيچيده نياز دارد. هيج حيوانی از چنين مغزی که به او قدرت تفکر وتکلم عقلانی بدهد برخوردار نيست. بنابراين ايده ی اينکه انسانی گفتگوهای ديگر حيوانات را بفهمد ضد علمی وياوه است.

ازاين بدتراينکه درقرآن درآيات فوق نوشته شده که اين مرد سخنان مورچگان را می شنيده است. واقعيت علمی ثابت شده اين است که مورچگان دارای ارگان های مربوط به توليد صوت نيستند ونبايد هم باشند. چرا که با بجای گذاشتن رد شيميائی وبعبارت ديگر با بو با يکديگر ارتباط برقرار می کنند. البته اين اشتباه بزرگ قابل درک است چرا که اعراب قرن هفتم ميلادی بنا به اطلاعات کمی که از بيولوژی حيوانات داشتند چيزی بجز اين نبايستی فکر می کردند. بهرحال، اين بی اطلاعی يا کم اطلاعی ازعالم حيوانات نشان دهنده ی منشاء انسانی متون قرآن است وآنرا به عنوان وحی که از طرف خدای (الله) دانای مطلق نازل شده مورد سؤال قرار می دهد.

قرآن درچگونگی بوجود آمدن آسمان شرح می دهد که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد وآسمان پائين را با چراغ هائی تزيين داد (سوره ی الملک، آيه های 3 و 5). قرآن در سوره ی الصافات آيه ی 6 می گويد: "ما آسمان پائين را با ستارگان آراستيم" وهمچنين درسوره ی نوح آيه های 5 و 6 تاکيد می کند که ماه نيز دربين اين هفت آسمان ا ست. اگر ستارگان (چراغ ها) درآسمان پائين قرار دارند و ماه نيز دربين اين هفت آسمان، درنتيجه ستارگان يا از ماه به زمين نزديکترند يا مسافتی به اندازه ی آن تا زمين دارند. اين ديدگاه درهردو صورت ازنظر علمی غلط است. همه می دانيم که ستارگان درفاصله های بسيار بسيار دورتر ازماه به زمين قرار دارند.

حديث ذيل ازميمون هائی نام می برد که مسلمان اند:
دردوران جاهليت ميمون ماده ای را ديدم که توسط ميمون های ديگر محاصره شده و اورا سنگسار می کردند چرا که مرتکب زنا شده بود. من نيزهمراه ديگران اورا سنگسار کردم.
صحيح بخاری، جلد 5، کتاب 58 شماره ی 188.

براساس قوانين شريعت در اسلام ويهوديت اگر زنی مرتکب زنا شود بايد اورا سنگسار کرد وبراساس حديث فوق قانوی سنگسار شريعت شامل حال ميمون ها نيز می شود. سؤال اينجاست که آيا قوانين ديگر شريعت نيزبايستی توسط آنان اجرا شود؟ مثلأ آيا واجب ا ست که به مکه مشرف شوند؟ ويا قرآن را باصدای بلند قرائت کنند؟ دررابطه با نماز وروزه وطهارت وخمس وزکوة وغسل چطور؟ درعالم ميمون ها زنا چگونه تعريف می شود؟ واقعيت اين ا ست که حديث بالا نيزمانند بسياری احاديث وآيات قرآنی افسانه ای بيش نيست وبا عالم واقعيت ارتباطی ندارد. همانند اين داستانی است در "رامايانا" کتاب باستانی حماسی ومنظوم هنديان که درآن از ميمون های انسان نمائی صحبت می کند که برای قدرت پادشاهی برميمون ها با يکديگر به نبرد برخاسته اند. درايران نيز کتابی افسانه ای داريم بنام سليم جواهری، تاجری که درعالم سياحت به جزيره ای می رسد وبا ملکه ميمون ها همبستر می شود.

حديثی است در صحيح بخاری (جلد 1 کتاب 9، شماره 495) که می گويد اگرزن يا سگی درهنگام اقامه ی نمازازجلو شما عبور کنند نماز شما مورد قبول واقع نخواهد شد. دراينجا محتوی شوونيستی و مردانه ی حديث را رها کرده و به جنبه ی ضد علمی آن توجه می کنيم. چه چيزی دررابطه با سگان وزنان وجود دارد که نماز را باطل می سازد؟ آيا نمازگزاران از خود امواج صوتی مخصوصی صادر می کنند که زنان وسگان آنها را منقطع وگسيخته ودرهم می سازند؟ واضح ومبرهن است که هيج دليل علمی برای اين ياوه بافی نمی توان يافت. باعث شگفتی نيست که شمار زيادی از احاديث سگان را مانند شياطين دانسته و خواستار کشتار آنهاست. صحيح بخاری، جلد 4، بخش 54، حديث شماره 540 بشکلی مستقيم وبی پرده پوشی می گويد "رسول خدا دستور فرمودند که سگ بايد کشته شود."

البته آنجا که پای کشتن حيوانات مختلف به ميان می آيد، با توجه به نوع حيوان شيوه های گوناگونی نيز بايد اتخاذ شود. سگ را بايد فورأ کشت. به مار بايد نخست اخطار داد. اگر بار دوم به خانه ات آمد، آنگاه می توانی آنرا بکشی (سنن ابوداود، بخش 41، حديث شماره 5240). جالب اينجاست که مار قدرت شنوائی ندارد ودرنتيجه تهديد شما را نمی شنود. حتی به فرض اينکه خزنده قدرت شنوائی نيز داشته باشد وبتواند اخطار شما را هم بشنود، باز هم حديث بالا مسخره واز نظر علمی فاقد اعتباراست. اساسأ فکراينکه مار با يا بدون دستگاه شنوائی بتواند اخطار انسان را درک کند خنده آوراست وبه اين می ماند که شما برای خفاش نامه ای بنويسيد ودربيرون در ورودی خود نصب کنيد وانتظار داشته باشيد که جناب خفاش آنرا بخواند وبفهمد وبه مفاد آن احترام بگذارد.

حديث ذيل عدم رعايت ابتدائی ترين اصول بهداشتی توسط محمد ويارانش را نشان می دهد: "شنيدم که مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آبی که برای شما آورده اند ازچاهی است که درآن سگ مرده، پارچه های آغشته به خون قاعدگی زنان ومدفوع انسان درآن انداخته اند. رسول الله پاسخ فرمودند "آب ذاتأ پاک است وتوسط هيچ چيز آلوده نشود" (سنن ابوداود، جلد يک شماره 67، راوی ابوسعيد الخروی)."

 موضوع دراينجا بهداشت نيست، بلکه عدم هيچگونه درکی از باکتری ها، ميکروبها و ويروسها ا ست که می توانند به آسانی آب را آلوده کنند. مدفوع انسان منبع يک نوع باکتری ا ست بنام "اکرچيا" که بيشتر درروده ی انسان يافت می شود واگرتوسط انسان هضم شود خطرناک وکشنده است.

مسلمانان معجزات "علمی" را به قرآن وحديث منتسب کرده تا الوهيت وآسمانی بودن دين خودرا ثابت کنند. درحالی که بررسی اجمالی وبسيار کوتاه بالا نشان از غلط و پوچ بودن اين انتساب است. بررسی دقيق نشان می دهد که نه تنها هيچ نيروی ماوراء الطبيعی محمد واصحابش را ياری نداده است، بلکه برای يک انسان خرد ورز بديهی است که قرآن واحاديث دارای اشتباهات علمی بی شماربوده ودر نتيجه سرچشمه ی انسانی دارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر