۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

آيا خدا سرچشمه ی زيبايی است؟

درپاسخ به اين پرسش  که آيا تمام زندگی وجهان علمی ومنطقی است؟ بايد بگويم که ازديدگاه ما تمام جهان هستی وپديده های زندگی انسانی را علم  بايد توضيح دهد وبس. ما هنوز علل بسياری ازپديده های طبيعی وانسانی را نمی دانيم. ناشناخته های ـ چه دردنيای ميکروسکوپی وچه درعالم کيهانی ـ بسيارند، ليکن اين علم است که به دنيای ذرات وجهان ماوراء فضا رسوخ خواهد کرد وروزی روزگاری به پرسش های ما پاسخ خواهد گفت.

اينکه آيا جهان منطقی است؟ خيرجهان منطقی نيست چرا که براساس هيچ نقشه ی قبلی بوجود نيامده است. جهان هستی پراست ازبی نظمی ودرهم وبرهمی. تعادل کنونی درسياره ی خاکی خودمان حاصل سال ها بی نظمی وايجاد وتخريب بوده است وروزی نيزازبين خواهد رفت. به همين دليل است که برتراند راسل دريکی ازنوشته های خود درباره وجود يا عدم وجود خدا می گويد: "اگرخدا را به عنوان يک معمار بزرگ که آفرينش را طراحی کرده است درنظرآوريم کارش پراست ازنقص وبی منطقی. اگرمن می خواستم دنيا را بسازم، به مراتب بهترازاو دنيا را می ساختم."

اين بی منطقی درجامعه ی انسانی به مراتب بيشتراست. مثلاً چرا اينقدرشرّدردنيا وجود دارد؟ چرا عده ای درنازونعمت بسرمی برند وتعداد زيادی به نان شب محتاج؟ چرا همه ی بدبختی ها برسرانسان های خوب می آيد وانسان ها ی بد دررفاه زندگی می کنند. چرا مازنان به عنوان نيمی ازجمعيت جهان همه جا ـ چه درکشورهای فقيروچه کشورهای پيشرفته ـ کيسه بوکس نيم ديگرجهانيم؟ چرا دردنيا اينهمه مذهب وجود دارد وهمه هم اصراردارند که ما برحقيم وديگران باطل؟ همه ی اين مسائل نشانه ی بی منطقی است که درجوامع انسانی وجود دارد. بنظرمن يکی ازبی منطقی ترين بی منطقی ها اعتقاد به وجود ی موهومی بنام خداست.

ازديدگاه من درست است که جهان سرتاسربی منطقی است ولی اين جهان وارونه می تواند روی پاهای خود بايستد بشرطی که ما انسان ها ياد بگيريم که احساس خود را برخردمان چيره نسازيم. خواهش می کنم بخش خرد وخرد گرايی را درهمين سايت مطالعه فرماييد.

دررابطه با زيبايی خرد گرايان نه تنها منکرزيبايی نیستند، بلکه درعلمی بنام زيبايی شناسی به بررسی زيبايی شناسی می پردازند. زيبايی شناسی برآن است که منبع زيبايی را پيدا کند، قوانين آنرا بازيابد ودرفلسفه، جامعه شناسی وروانشناسی هنرکنکاش نمايد.

حال می پردازيم به بررسی اين نکته که زيبايی چيست ومنشاء آن کدام است؟ زيبايی کيفيتی است ازيک شيئی يا پدپده ی طبيعی يا يک اثرهنری که به انسان احساس لطيف، خوشايند وشادی بخش زيبايی شناسانه دست می دهد. خالق اشياء وپديده های زيبا يا طبيعت خود زاينده است (که طی ميليون ها سال تکامل پديده را بصورت امروزی درآورده) ويا هنرمندانی که با نوآوری هنری خود زيبايی آفريده اند. فيلسوفان ايده آليست مانند کانت، افلاطون وهگل معتقد بودند که زيبايی ازروح، شعور وخدا ناشی شده است. ليکن خردگرايان هرنوع منشاء ماوراء مادی را برای زيبايی انکارکرده اند. فيلسوف ونويسنده ی برجسته ی قرن نوزدهم روسيه ميخائيل چرنيشفسکی زيبايی را با زندگی پيوند داد وبراين نکته پای فشرد که زيبايی تجلی کامل زندگی است.

هرچيزی که چشم وگوش وذهن مارا نوازش بخشد وبه انسان لذت ونشاط روحی بدهد زيباست. راستی منشاء احساس زيبايی شناسانه چيست؟ برخی با اتکاء به ضرب المثل معروف "چشمتان قشنگ می بيند" برآنند که اين ذهنيت ماست که اشياء وپديده ها را زيبا می انگارد. بعضی برعکس اصراردارند که زيبايی به کيفياتی بازمی گردد که دردرون شيئ يا پديده  است. عده ای نيزهستند که به ترکيبی ازاين دونظراعتقاد دارند. دراين رابطه نبايد فراموش کرد که سليقه ی فرد دردرک زيبايی شناسانه ی او وقدردانی وی اززبيايی تاثيربسزايی دارد. مثلاً چشم زيبايی شناس لازم است تا فرد ارزش نقاشی های ايران درودی را درک کند؛ گوش موسيقی شناس بايد تا انسان بتواند ازآهنگ های گلنوش خالقی لذت ببرد؛ برای لذت بردن ازاشعارجاودانه ی فروغ برخورداری از احساس شاعرانه وحداقل آگاهی شعری ازضروريات است. همه ی اينها به آموزش وخود آموزی نيازدارد. درادبيات غربی کسانی را که زيبايی را درک نمی کنند وازآن لذت نمی برند، "فی ليستين"* می نامند که می توان آنرا به فارسی به "کله پوک"، "بی فرهنگ" و "کم مايه" ترجمه کرد.

توماس قديس، ازپدران کليسای کاتوليک درکی مذهبی اززيبائی را ارائه داده است. ازديدگاه او زيبايی ازهردوجنبه ی عينی وذهنی برخورداراست. او می گويد اگردرچيزی سه عامل يک پارچگی، تناسب وشفافيت وجود داشته باشد ما آن شيئ را زيبا می بينيم وازآن احساس لذت، رضايت ونشاط به ما دست می دهد. ليکن درحقيقت اين زيبايی ذاتی ودرونی اشياء است که به ما احساس زيبائی شناسانه می بخشد. ليکن ديدن تنها با چشم ظاهرنيست، فرد می تواند با چشم جان نيزچيزی را ببيند و با درک اشراقی شيئ ازآن لذت عقلانی ببرد.

خردورزان دوران روشنگری اروپا درکی غيردينی اززيبايی را ارائه دادند. آنان زيبايی را درعينيت خود می ديدند وآن را به کيفيت طبيعی اشياء وپديده ها (تجانس، هماهنگی بين اجزاء وهماهنگی بين اجزاء وکل) نسبت می دادند. زيبايی يک پديده ی مجرد ووابسته به خود نيست، بلکه با وجود انسان وفعاليت های اوست که زيبايی مفهوم پيدا می کند.  مثلاَ باربران با حرکت پاهای خود آوازمی خوانند وقايق رانان آوازخود را باحرکت پارو هماهنگ می کنند.

احساس زيبايی شناسانه جنبه ی نسبی وتاريخی دارد ومنبع آن هستی اجتماعی انسان ها وفعاليت توليدی آنهاست. دردوران های مختلف تاريخی مردم ديدگاه های متفاوت وحتی متضاد زيبايی شناسانه داشته اند. چيزی که دريک دوران مشخص زيبا قلمداد می شد ممکن است دردوران ديگری زشت تلقی شود. بعنوان مثال درانگليس يکی ازتفريحات ملکه ی ويکتوريا الاغ سواری بود. او با افتخار سوار بر خر می شد و از محلی به محل ديگر مسافرت می کرد. امروز اگر رئيس مملکتی سوار بر خر شود، مورد تمسخرخاص وعام قرارخواهد گرفت. درجوامع صنعتی اتومبيل هايی مانند بنز، بی ام وی، رويزرويس و جگوار زيبا شناخته می شوند. دوران الاغ سواری در برابر تحولات سريع علمی وفنی معاصرسپری شده است.

درسپيده دم تحول انسانی رابطه زيبايی وهنر با کارانسانی ارتباط مستقيم وبدون واسطه داشت. درجوامع ابتدايی که شکارشکل اصلی زندگی بود، پوست، شاخ، دندان وچنگال حيوانات به عنوان زيورآلات مورد استفاده قرار می گرفت. زيبايی اين اشياء تنها به شکل ظاهری شان مربوط نمی شد، بلکه دارنده ی اين اشياء می خواست هم ازحيوانی که آنرا شکارکرده است درادامه ی کارخود الهام بگيرد وهم به ديگران نشان دهد که ازحيوان مورد نظرچالاک تر و نيرومند تر است. درکمون های کشاورزی برگ وساق وريشه وگل ارزش زيبايی شناسانه داشتند. همين امروز هم دختران روستايی خود را با گل انار، برگ موز وبهار نارنج زينت می دهند. بنابراين زيبايی درجريان درگيری انسان با طبيعت مفهوم پيدا می کند وازهيج منبع ماوراء طبيعی سرچشمه نمی گيرد.

انسان شناسان امروزی با بررسی زندگی قبايلی که به دلايلی از قافله ی تمدن وشهريگری دورافتاده اند سعی می کنند به شيوه ی زندگی انسان های اوليه پس ببرند. درآفريقا تا همين چند سال پيش قبايلی وجود داشتند که آهن به بازو ساق پای خود می بستند وآنرا نشانه ی زيبايی می دانستند. دليل اين امراين بود که اين قبايل هنوزعصرآهن را پشت سرننهاده بودند. آهن ازديد آنها فلزی پربها بود وهرچيزقيمتی زيبا محسوب می شد زيرا با ديدگاه ثروت ارتباط داشت. ازنظرقبيله ی آفريقايی باتوکا، کشيدن دو دندان پيشين ارزش زيبايی شناسانه داشت. علت اين امراحتمالاً اين بود که کار اصلی اعضای اين قبيله دامداری بود و آنان با کشيدن دو دندان پيشين از حيوانات نشخوارکننده تقليد می کردند.
درعصرما با پيچيده شدن شيوه ی زندگی، هنررابطه ی مستقيم خود را با کار و توليد مادی اجتماعی ازدست داده است ودربرخی ازموارد شکل مجرد بخود گرفته است. باوجود اين اگر به تاريخ هنروتحول زيبايی شناسی توجه کنيم نمی توانيم رابطه ی هنر و درگيری انسان با طبيعت را انکارکنيم. متأسفانه برخی ازانسان های چنان درپديده های زيبا غرق می شوند که خود را گم می کنند وبدون آنکه به سرچشمه ی تاريخی زيبايی توجه کنند آنرا به عوامل خارجی مثل خدا نسبت می دهند. گاهی تعصب دينی وساده انگاری روستايی دست به دست هم می دهند واين گم گشتگی را به نهايت می رسانند. امروز دربرخی ازروستاهای هند صخره ها، رودها وحتی درختان قشنگ را خدا می دانند. در ايران نيز زنان و مردان ساده دل بارها وبارها اين شعرمعروف سعدی را تکرارکرده اند:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفتری است معروف کردگار

در زمان سرايش شعر بالا هنوز دانش بشری آنقدر پيشرفت نکرده بود که مردم بدانند سبزی برگ درخت و زيبایی ناشی از ماده رنگی بنام کلروفيل است که نقش تبديل انرژی خورشيدی به انرژی شيميايی در  کنش وواکنشی بنام فتوسنتز دارد. امروزکه پيشرفت دانش وبينش بشری منشاء بسياری ازپديده های زيبا را برای انسان روشن کرده است، منافع مستقراربابان دين وسياست انسان را کماکان درتاريکی ووهم نگاه داشته است. اميد که با چيرگی خرد برجهل همه ی ما انسان ها خود را ازبردگی فکری وروحی آزاد سازيم واحساس زيبائی شناسانه را به عنوان مـِلک طـِلق خويش درآغوش بگيريم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر