۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

بزرگترين تناقض فلسفی قرآن

با مطالعه قرآن و همچنين گذری در ميان متون مرجع و احکام اسلامی به تناقض آشکاری بر می خوريم که می توان از آن بعنوان "بزرگترين تناقض فلسفی قرآن" ياد کرد. اين تناقض گويای "مخلوقی" ست که از جهتی "مختار" خوانده می شود و از سويی ديگر بی اختيار و تنها "مجبور" به اطاعت! در همين راستا، ژول لابيوم J. Labeaume اسلام شناس قرن نوزدهم فرانسه در کتاب ارزنده "تجزيه قرآن" ، به بيش از صد آيه مختلف اشاره می کند که پيرو آنها، تمامی مسائل مربوط به انسان و جهان و کائنات از جمله اعمال و کردار، سخنان و افکار، تولد و مرگ و طبعآ طول عمر، احساسات درونی، و ريزترين فعل و انفعالات مجموعه طبيعت و کهکشانها و حتی کوچکترينشان - همه و همه - توسط خداوند از پيش مشخص و تعيين شده و بطور دقيق در "لوح محفوظ" ثبت و نگهداری می شوند. پس بدينسان، انسان عاری از قدرت تشخيص و انتخاب است.
اما در سويی ديگر، همين خداوند متعال در آياتی چند تهديد و تأکيد می کند که « انسان مسئول مستقيم اعمال خويش است و برای آنانی که به راهی غير از آنچه مقرر کرده ايم می روند آتشی سخت مهيا کرده ايم.»(104 انعام، 15 جاثيه، 67 توبه، 51 اعراف، النجم 38 و 39).
و باز در کنار اين تناقض آشکار "يک بام و دو هوا"، می بينيم که در جای ديگر خداوند در اقدامی غير مترقبه اعلام می کند که "شيطان را مأمور گمراهی انسانها قرار داده است" (21 سبا)! در همين رابطه دکتر شجاع الدين شفا چنين متذکر می شود: «البته با همه گذشت قرون، هنوز بدين دو پرسش پاسخ قانع کننده ای داده نشده است که اگر خدا خودش به شيطان اجازه داده بود که مردمان را گمراه کند، گناه آدم و حوا که فريب اين شيطان را خوردند چه بود؟ و بفرض آن هم که اين دو گناهکار بودند چرا بايد فرزندان نسل های بعدی آنها بابت گناه اين پدر و مادر ساده لوح جواب پس بدهند؟»(تولدی ديگر؛ 388) حال با توجه به چنين چند گانگی هايی، چگونه می توان جايگاه "جبر" و "اختيار" را در فلسفه دين اسلام از هم تفکيک نمود؟!
اگر انسان "مختار" است، پس منظور از تأکيدهای مکرر قرآن بر "از پيش تعيين شده بودن" همه چيز و وجود نوعی مرکز بايگانی بنام "لوح محفوظ" و اصولن مقوله ای يا فلسفه ای بنام " تقدير" چيست؟ اگر انسان "اجبار" داشته و در حوزه ای غير اختياری می زيد، پس ديگر تدارک مکان هايی بنام "بهشت" و "جهنم" به منظور پاداش و جزای اعمال او در چيست؟ و اصولن سنجش اعمال انسان بر چه مبنايی انجام می گيرد و اين سنجش در حياتی کاملن مشخص و از پيش تعيين شده ديگر چه لزوم و معنايی دارد؟!
اين تضاد عميق سالهاست که از سوی منتقدين به پرسش گرفته شده، بدون آنکه هيچ يک از علمای مذهبی و غير تا کنون توانسته باشند پاسخی درخور برايش بيابند. علمای مذهبی -خصوصن از نوع روشنفکرش(رفرميست های اسلامی)- نيک می دانند که پاسخگويی به چنين پرسشی مستلزم ناديده گرفتن اصول اساسی و مسلم دين اسلام است -که طی آن دکانداری دين در هر جا به فراخور زمان حکمی از آستين بيرون می آورد-، بنابراين آنان با پيچاندن صورت مسئله و با طرح پرسش هايی حاشيه ای به عوض پاسخ، عملن از پاسخگويی طفره می روند. اينگونه شانه خالی کردن از پاسخگويی به پرسشهای خردگرايان با مطرح کردن احکام کليشه ای از اين دست که "در کار خدا و رسولش مداخله نکنيد"، به منظور به بن بست رساندن پرسش و خاموش کردن پرسشگر، -با وجود ريشه ای به قدمت تاريخ- تحقيقن نتوانسته و نخواهد توانست انسان خردگرا و کاوشگر را قانع کند، زيرا رشد علم و آموزش در عصر حاضر و تکاپوی بی وقفه ی انسان در راه برون رفت از خيل مشگلاتی که بشر تاريخن بدانها گرفتار آمده، خودبخود اصول پوسيده مذهبی را به چالش جدی گرفته و نياز به شفافيت و اسطوره زدايی از باورهای انسانی را دو چندان کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر