۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

خدايان

هر ملتى خدايى را خلق کرده است که آن خدا هميشه به خالقش شبيه بوده است. آن خدا عاشق و متنفر از چيزها و کسانى بود که خالقش عاشق و يا متنفر بود، و بى برو برگرد در طرف کسانى قرار مى گرفت که قدرت را در دست داشتند. هر خدايى بشدت ميهن پرست بود و از مردم کشورهاى ديگر غير از ملت خودش بيزار بود. کليه اين خدايان، ستايش، تملق و عبادت مردم را طلب مى کردند. بسيارى از آنها از قربانى انسان و حيوان لذت مى بردند، و بوى گوشت و خون تازه موجودات بيگناه هميشه يک عطر خوشبوى الهى محسوب شده است. کليه اين خدايان بر داشتن تعداد زيادى از مقدسين و روحانيها پافشارى کرده اند، و اين روحانيها هميشه بر کسب حمايت مردم از خودشان پافشارى کرده اند، و کسب و کار اصلى اين روحانيها اين بوده که درباره خداى مربوطه خودشان لاف و گزاف بزنند و مصر بودند که بگويند که اين خدا قادر است همه خدايان ديگر را تار و مار کند.
اين خدايان از روى تعداد بيشمارى مدل و براساس مضحک ترين ها مدها ساخته شده اند. برخى هزار بازو دارند، بعضى صدتا سر دارند، تعدادى با گردنبندهايى از مارهاى زنده و عده اى ديگر با چماق، برخى با سپر و شمشير، تعدادى با سپرهاى کوچک گرد مسلح شده اند، بعضى بال دارند، برخى نامرئى هستند، بعضى خود را تماما نمايش مى دهند، تعدادى فقط پشتشان را نشان مى دهند، بعضى حسود بودند، تعدادى احمق بودند. برخى خود را به شکل انسان درمى آوردند، عده اى به شکل قو بودند، بعضى مانند گاو نر بودند، برخى به شکل کبوتر درست مى شدند و تعدادى مانند اشباح مقدس بودند و با دختران زيباى مردم عشقبازى مى کردند. بعضى متاهل بودند ـــ لازم بود که هم همه آنها متاهل باشند ــ امابرخى از روز ازل، عزب هاى سابقه دار بودند. تعدادى، بچه داشتند که اين بچه ها هم تبديل به خدا مى شدند و مانند پدران خود مورد عبادت قرار مى گرفتند. اغلب اين خدايان انتقامجو، وحشى، شهوتران و جاهل و نادان بودند. از آنجا که آنها به اطلاعاتى که روحانيها به آنها مى دادند، وابسته بودند جهالتشان نبايد ما را ابدا متعجب کند.
اين خدايان حتى شکل و فورم جهانى که خود باصطلاح آن را خلق کرده بودند را نمى دانستند، اما همگى بدون ترديد فرض مى کردند که کاملا مسطح است. برخى فکر مى کردند که طول روز را مى توان با متوقف کردن خورشيد کوتاه کرد، يا با دميدن در شيپور مى توان ديوارهاى يک شهر را خراب کرد، و همه آنها چيزى در مورد طبيعت واقعى انسانهايى که خود باصطلاح خلقشان کرده بودند نمى دانستند. بعضى آنقدر جاهل بودند که فرض مى کردند که عقايد مردم همانطور مى شود که آنها مى خواستند يا دستور مى دادند، و در نزد آنها اداره شدن با مشاهده، با عقل و خرد و تجربه، گناه لعنت آميز و احمقانه اى محسوب مى گرديد. هيچيک از اين خدايان قادر نبود که توضيحى درباره چگونگى بوجود آمدن اين زمين کوچک ما بدهد. همه آنها بطرز وحشتناکى در علوم زمين شناسى و ستاره شناسى بيسواد و نادان بودند. بعنوان يک اصل، همه آنها از نکبت ترين قانونگذاران بودند، و بعنوان مجريان قانون، از متوسط ترين رئيس جمهوران آمريکا، پائينتر بودند.
اين خدايان خواهان اطاعت کورکورانه و حماقت آميز مردم بودند. براى اطاعت از آنها، انسان بايد صورتش را توى گرد وخاک فرو مى کرد و به زمين مى ماليد. البته آنها هميشه به نفع کسانى که آنها را خلق کرده بودند، عمل مى کردند و اين طرفدارى را با اهداى رداى روحانى به آنها نشان مى دادند و ديگران را نابود مى کردند و همسر و کودکان آنها را مى ربودند.
براى اين خدايان هيچ چيز لذت بخش تر از تکه تکه کردن کافران نبود. هيچ چيز به اندازه کسى که وجود آنها را انکار مى کرد، غضبناک شان نمى ساخت.
فقط ملل فقير بودند که يک خدا داشتند. خدايان آنقدر راحت درست مى شدند و مواد خام آنقدر ارزان بود که بازار خدايان عموما داغ بود و آسمان با اين موجودات خيالى پر شده بود. اين خدايان نه تنها در آسمانها حضور مى يافتند بلکه در همه امور مردم هم دخالت مى کردند. آنها بر فراز همه کس و همه چيز ظاهر مى شدند. آنها در هر شعبه و دپارتمانى حضور مى يافتند. گويى همه چيز بايد زير کنترل آنها قرار مى گرفت. هيچ چيز نه آنقدر کوچک و نه آنقدر بزرگ بود، مانند پرواز پرستوها يا حرکت سياره ها، که مى توانست از کنترل اين خدايان مصون بماند. آنها غالبا از تختهاى نورانى خود در آسمانها پائين آمده و به زمين مى آمدند تا به انسان چيزى را فرمان بدهند. يکى به زمين آمده بود تا بگويد که بزغاله را نبايد در شير مادرش پخت، دخداى ديگر صندلى مرصع خود را ترک کرده و به زمين آمده بود که زنان بگويد که بايد يا نبايد بچه دار بشوند، ديگرى از صندلى پر زرق و برق خود به زمين آمده بود که به روحانى اى بگويد که چگونه ردايش را جمع کرده و بپوشد، کند، يا آن يکى که دستور داده بود که مردى چگونه روده يک پرنده را پاک کند.
وقتى که مردم يکى از اين خدايان را عبادت نمى کردند يا غذا و لباس براى روحانى هاى آنها تامين نمى کردند، اين خدا آنها را با تهديد و غضب قحطى و ويران کردن محصولات کشاورزى سرکشى مى کرد. بعضى اوقات به ملل ديگر اجازه مى داد اين مردم نافرمان را به بردگى بگيرند، و همسران و بچه هايشان را بعنوان برده بفروشند؛ اما او معمولا کينه و انتقام خود را با قتل اولين نوزاد آنها نشان مى داد. روحانى ها هميشه کل وظايف خود را انجام مى دادند، نه تنها در پيش بينى اين بلاها بلکه در اثبات آنها و اينکه وقتى اين بلايا و آفات اتفاق مى افتاد مى گفتند که بخاطر اين بود که مردم به اندازه کافى به آنها خدمت نکرده و خواستهاى آنها را برآورده نساخته بودند.
اين خدايان همانطور که ملتها با يکديگر فرق داشتند آنها هم با يکديگر متفاوت بودند، بزرگترين و قدرتمندترين ملل، پر قدرت ترين خدايان را داشتند، و ملتهاى ضعيف موظف بودند که تابع پس مانده هاى آسمانها باشند. هر يک از اين خدايان به همه بردگان خود وعده خوشى در اين جهان و پس از آن را مى دادند و آنها را در صورت شک و ترديد نسبت به قدرت خود و فکر در مورد اينکه ممکن است خداى ديگرى از آنها برتر باشد، تهديد به مجازات ابدى مى کردند. اما انکار وجود همه خدايان، ديگر جرم الجرائم بود و اکنون نيز هست. اگر به اين خدايان معتقد باشى، مى توانى دستانت را با خون انسان آب بکشى، با تهمت و افترا، خوشنامى يک انسان بيگناه را آلوده بکنى، کودک در حال لبخند زدن در آغوش مادر را خفه کنى، فريب بدهى، دختر زيبايى را که تو را دوست دارد و به تو اعتماد مى کند، نابود و ويران کنى، اما هنوز مى توانى مجازات نشده و خلاص بشوى. به خاطر انجام همه اينها هنوز هم قابل بخشش هستى. دادگاه الهى ورشکسته و فاسد در آسمانها به تو معافيت مى دهدرابرت گرين اينگرسول (١٨٧٢)

خدا زائيده ذهن بشر

انسان خدا پرست زاده نمى شود ، بلکه در اثر شرايط اجتماعى و تربيتى اش ، خدا پرست مى شود . در ضمن به ميزانى که انسانها آگاه مى شوند و به تواناييهاى خود پى مى برند از خدا و مذهب فاصله مى گيرند ، و به جاى تکيه به خدا به لياقتها و تواناييهاى خود تکيه مى کنند . انسانهاى اوليه در اثر جهل، نا آگاهى، ترس ناشى از ناشناخته ها و خرافات ، براى خود خدايانى درنظر مى گرفتند و به هنگام گرفتارى و قهر طبيعت به آنها پناه مى بردند.
بطور مثال وقتى آنها با رعدوبرق، زلزله، طوفان، و ديگر بلاياى طبيعى مواجه مى شدند. و دلايل آنها را نمى دانستند، علت آن را خشم خدايانِ رعد و طوفان و زلزله تصور مى کردند و به نيايش آنها مى پرداختند تا از خشم شان کاسته شود و آنها را دچار اين بلاها نکنند. تاثير اين نوع باورها را حتى امروز هم در جوامع اسلام زده مى بينيم که بعضى از مسلمانان به هنگام خسوف و يا کسوف نماز وحشت مى خوانند.
از طرفى ديگر در مقابل نور، شادى، محبت، زندگى ، عشق و ... که به آنها احتياج داشتند خدايان نور، عشق، محبت، خورشيد، مهر و... را آفريده و اين خدايان را در مقابل خداى خشم و ظلمت و تباهى و... مى گذاشتتد. بطوريکه در هندوستان تعداد خدايان به صدها خدا مى رسيد! اين خدايان در خيلى موارد به جنگ يکديگر نيز رفته و نزاعهاى تاريخى هم داشته اند.
به مرور زمان در اثر رشد ابزار توليد و بالطبع رشد دانش بشرى، انسان کم کم به علل شکل گيرى و پديد آمدن برخى پديده ها پى برد و رفته رفته از تعداد خدايان خود کاست. يعنى ديگر احتياج به آن خداى مشخص را از دست داد. مثلا وقتى انسان به چگونگى تابش خورشيد بر درياها، بخار شدن آب، شکل گيرى ابر و در نهايت باريدن آن پى برد، خداى باران کم کم به افسانه ها پيوست. همين طور خداى سيل، طوفان، رعد، زلزله و ...
نيايش و کرنش انسان در برابر خدايان کم کم شکل مذاهب به خود گرفت. طبيعى بود که مذاهب اوليه اکثرا خدايان زيادى داشتند. در چند هزار سال گذشته اما مذاهب تک خدائى نيز کم کم پا به عرصه ظهور گذاشتند. ابراهيم به پيروان خود مى گويد بيائيد يک خداى واحد را پرستش کنيم. و يا محمد با شعار "لا اله الى الله" خدايان کوچک (اله ها) را رها کنيد و الله خداى بزرگ را پرستش کنيد به ميدان آمد. و بدبن سان بت خانه ها را يکى کرد و کعبه شد مرکز بت خانه و خدا پرستى مسلمانان.
مى بينييم که همين خداى واحد را هم آورندگان اديان تک خدائى خلق کرده اند. و نه برعکس.
اما با تسلط بيشتر بشر بر طبيعت کم کم خدا و خداپرستى عامل تسکين و توجيه فقر اجتماعى و طبقاتى شد و در خدمت طبقات حاکم براى سرکوب مردم قرار گرفت. اين بار بجاى سيل و طوفان و صاعقه، فقر، بيکارى، سرکوب، ورشکستگى، از خودبيگانگى و ده ها مصيبت اجتماعى و طبقاتى ديگر توسط خدا و خدا پرستى و مذاهب توجيه شدند و بشر با توسل به خدا و خدا پرستى سعى کرد ناتوانائيهاى اجتماعى که ناشى از جامعه طبقاتى است را مشروع جلوه دهد.
کم کم انسانها ى زيادى به اين نتيجه رسيدند که به همين خداى واحد هم احتياجى ندارند. و ماترياليستها و ماديگرايان که سابقه ى طولانى نيز در تاريخ دارند، در اثر پيشرفت علم و دانش قدرت بيشترى يافتند. در حال حاضر در بيشتر کشورهاى مدرن و پيشرفته روز به روز برتعداد بى خدايان و آته ا يست ها افزوده مى شود. بطور مثال در کشور ٣٠ ميليونى کانادا بر طبق آمار رسمى ٤ ميليون و ٦٠٠ هزار آته ايست وجود دارد. در صورتيکه مسلمانان طبق آمار رسمى حدود ٦٠٠ هزار نفر هستند و اين آمار شامل کسانى که از کشورهاى اسلام زده. آمده اند و باورهاى مذهبى هم ندارد (مثل خود من) نيز مى شود. فرانسه کشوريست که تعداد بى خدايانش کم کم دارد از مرز خدا پرستانش مى گذرد. و به همين شکل در کشورهاى مدرن ديگر رشد بى خدايان چشمگير است.
و اما همين خدا چيست، کيست و در کجاست؟
خدا موجودى ذهنى است ساخته و پرداخته ى ذهن افراد خدا پرست . به همين دليل نه تنها يک خدا وجود ندارد بلکه به تعداد افراد خدا پرست نيز خدا وجود دارد. و طبيعتا هر خداپرستى خدايش با ديگرى فرق دراد. چون زاده و پرورده ذهن خودش است. بطور مثال مهاجر ايرانى اى را در نظر بگيريد که به کانادا آمده و تا حدودى به قوانين مدنى آن آشنا شده و خرافات و زن ستيزى و کودک آزارى در فرهنگ اسلام را ديگر قبول ندارد و يا در او خيلى سست شده است، و به زبان انگليسى هم تا حدودى تسلط پيدا کرده ولى هنوز در پستوى ذهن خود به خدائى نيز معتقد است. طبيعتا اين خداى او مانند خود او ديگر زن آزار نيست و با کودکان مهربانتر از خداى اسلام است . ولى همين مهاجر خدا پرست وقتى مثلا با والدين خود که هنوز در چنبره اسلام اسيرند به بحث و مجادله مى پردازد متوجه مى شود که خداى او با خداى والدينش نه تنها تفاوت دارد، که اختلاف نظر هم دارند. به همين دليل مى بينيم که خداى محمد بطور مثال مشروب و گوشت خوک را حرام کرده در صورتيکه خداى عيسى مسيح هيچ مشکلى با آن ندارد. در يک کلام نمى توان ٢ خدا پرست را يافت که عليرغم اينکه دين و آئين و مرام مشترکى هم داشته باشند خدايشان دقيقا يکى باشد و برداشتشان از خدا يکى. چنين است که مى گويم به تعداد افراد خدا پرست خدا وجود دارد. منتهى اين خدا فقط در ذهن آنهاست و زاده و پرورده شده اين ذهن است. عينيت ندارد. ماديت و وجود خارجى ندارد. و در بهترين حالت آن انسان ايده ‌آلها و آرمانهاى خود و هم ناشناخته هاى خود را در ناشناخته ى ديگرى به نام خدا که معلوم نيست چيست، کيست و کجاست (جز در ذهن او) متجلى مى بيند .

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

تقدس، تعصب و خشونت

"تقدس چیست"؟ تفکری، و یا عده ای که دوست دارند در یک دوره مشخص تاریخی بمانند. عده ای پیشرفت را دوست ندارند و چون در گذشته مانده اند، دیگران را با ایستائی خود اندازه می گیرند و چنانچه با ایشان همراهی نگردد، به خشونت روی می آورند.
"تعصب از کجا ناشی می شود"؟ برای تبین مفهوم تعصب، به دو مولفه‍ی اساسی اشاره میشود :
۱- مجهول بودن:
تقریبأ تمامی پدیده هائی که در طول تاریخ بشر مجهول بوده اند، با دو رویکرد مواجه بوده اند. یکی رویکرد پرسشگری، تحقیق، کشف و پیشرفت و دیگری رویکرد ناپرسشگری و تقدس گرائی و ایستائی در یک دوره مشخص.
۲- راز آلود بودن و عدم شفافیت:
در این حالت نیز همان وضعیت مجهول بودن تحقق می یابد، ضمن اینکه، پدیده مورد نظر ماهیتی راز گونه نیز خواهد داشت.
پاسخ اساسی به پرسش های فوق در حوزه علوم جامعه شناسی و روان شناسی نهفته است. ولی در طول تاریخ بشر و هم چنین در میهن ما ،پدیده "تقدس" در حوزه علوم اجتماعی با "خشونت" همراه بوده است.
"تقدس گرایان متوسل به خشونت می شوند برای دفاع از مقدسات" و "متوسل به مقدسات می شوند برای دفاع از خشونت" (نقل به مضمون از آقای ملکیان)
همانگونه که اشاره گردید، رازآلود بودن یکی از مولفه های تقدس و تعصب می باشد. در تبین پدیده مقدس، تقدیس گر می داند که مخاطب خود را فریب می دهد و به همین دلیل در بیان خویش از متد راز آلود استفاده می کند و همواره مخاطبین خود را بدان جهت که تقدس مجهول است، به سکوت فرا می خواند. در این حالت ترس حاکم میشود و تقدیس گر به کمال مطلوب دست می یابد.
در حوزه اجتماعی برای تقدس، ابتدا ء بت میسازند، بعد آن را می تراشند و در نهایت به آن تسلیم شده و او را سجده می کنند. متاسفانه تاریخ میهن ما نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
اول رضاخان میر پنج بود /رضا شاه/ رضا شاه کبیر/ و در نهایت توسط تقدس گرایان به عنوان شخصیت یک قرن اخیر معرفی میشود..
اول محمد رضا پهلوی/ شاهنشاه آریامهر/ بزرگ ارتشتاران / بعد هم سایه خدا (خدا – شاه- میهن)
اول آقای خمینی /نایب الامام / امام خمینی / بعد روح خدا
اول آقای خامنه ای / حجت الاسلام خامنه ای / مقام رهبری/ مقام معظم رهبری / بعد مقام عظمای رهبری (نقل به مضمون از سایت عنکبوت)
کمی به گذشته باز گردیم، به ۲۰ سال پیش. به جنگ می گفتند "دفاع مقدس" و وقتی به جامعه مان نظری می افکنیم، به مجموعه ای از مفاهیم مقدس بر می خوریم.
"دفاع مقدس" – "مرگ مقدس" – "خون مقدس" – "وظیفه مقدس" – "آدم مقدس" – "کشور مقدس" – "خاک مقدس"- و...
این مفاهیم ایجاد میشود تا به مخاطبان بگویند:
"ورود به حوزه مقدس ممنوع است."
مخالفت و یا کنکاش و اظهارنظر مخالف با هر پدیده مقدسی، "خیانت" محسوب می شود. همین امروز آقای احمدی نژاد، مخالفین سیاست های هسته ای را "خائن" نامید. مرغ تقدس گرایان یک پا بیشتر ندارد. و همواره بر آنند که حرف مرد یکی است. خاصیت این تفکر همین است. ایجاد فضای ترس و دیگران را به ستایش خود و افکار خویش فراخواندن. برای بود- خود و توجیح افکار- خود، پدیده موردنظر را مقدس جلوه دادن و مخالفین خود را "ضد مقدسات" نامیدن.
کشور – دین – رهبر و یا رهبرانشان، ابزاری برای بستن زبان مخالفین می شوند. فقط خود و افکار خود را درست می شمارند و آن را بعنوان "وظیفه" و یا "اولویتی" که پیشوای آنان، بر گردن ایشان نهاده، تلقی نموده و خود را یگانه دلسوز معرفی می نمایند.
تاریخ میهن ما نشان داده که بر خلاف این متظاهرین، آنانی که دغدغه واقعی کشور- دین- و انسانیت را داشته اند، از سوی همین متعصبین و تقدس گرایان، بیشترین ضربات را در طول تاریخ دریافت نموده اند.

محمدرضا شاه پهلوی:
«کسی که وارد حزب جدید سیاسی [حزب رستاخیز] نشود، دو راه پیش رو دارد، چنین شخصی یا وابسته به یک سازمان غیرقانونی است، یا به حزب غیرقانونی توده و به بیان دیگر یک خائن است. این چنین فردی جایش در یکی از زندان های ایران است، یا اگر مایل باشد می تواند همین فردا کشور را ترک کند و هر جا بخواهد برود، بی آنکه عوارض خروج بدهد و هر جا بخواهد برود، زیرا ایرانی نطست، جزء ملت نیست و فعالیت های او طبق قانون غیرقانونی و مستوجب مجازات است.»
کیهان اینترنشنال، ٣ مارس ۱۹۷۵، صفحه ۲

آیت الله خمینی:
«ملت جز اسلام چیزی نمی خواهد. شما اگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید به اروپا و آمریکا و هر جا دلتان می خواهد آنجا زندگی کنید.»
صحیفه ی نور، ج ۴۴، ص ٣۷۱ – کیهان ۷ خرداد ۶۰

"تقدس" تعصب می آورد . "تعصب"، حاشیه تحمل و بردباری را کاهش می دهد و تبدیل به رویکرد "خشن" می گردد. "خشونت در کلام" ، "خشونت در رفتار" و نادیدن هیچ به غیر از خود.
"تقدس گرا" با چشم ها و تفکر بسته، پای بر زمین می کوبد و انگشت اشاره را به تهدید نشان می دهد.
به راحتی نظرات و تمایلات دیگر را نفی می کند و حقیقت را فقط و فقط در داشته های خود حستجو می کند. تمامی این اتفاقات زمانی پدیدار میشود که همه‍ی پدیده های پیرامونی آن در حرکت و پویایی قرار دارند و "متعصب" در جا میزند و دچار "سکون" در تمامی حالات و رفتارها میشود .
تفکر "متعصب" ،فقط همان حقیقت قابل قبول خویش را می بیند و ذهنش در افق های دور بدنبال هیچ چیزی نمی گردد. . "سکون" در مدار بسته به "تقدس" تبدیل میشود و "تقدس گرا" برای اثبات درستی و صحت تفکر خویش ، از توسل به هر وسیله ای روی گردان نمی شود . به همین دلیل است که "تقدس " و " تعصب" ، پیش نیاز "خشونت" میگردند . فرد متعصب در یک مدار بسته قرار می گیرد و هرگز برای او این امکان ایجاد نمیشود تا بدین نکته دست یابد که:
" هیچ چیز مقدس نیست".