۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

گروهى از فارغ‌التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم‌هاى موفقى شده بودند، به اتفاق هم به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه، هر کدام از آن‌ها در مورد کار خود توضيح مي‌داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان‌هاى جور واجور، از پلاستيکى و بلور و کريستال گرفته تا سفالى و چينى و يکبار مصرف بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آن‌ها خواست که خودشان زحمت چاى ريختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت‌ها از سر گرفته شد، استاد گفت: اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان‌هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان‌هاى دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده‌اند. شما هر کدام بهترين چيزها را براى خودتان مي‌خواهيد و اين از نظر شما امرى کاملا طبيعى است، اما منشاء مشکلات و استرس‌هاى شما هم همين است. مطمئن باشيد که فنجان به خودى خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکس ممکن است کيفيت چايى که در آن است را از ديد ما پنهان کند.
چيزى که همه شما واقعا مي‌خواستيد يک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. اما شما ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان‌ها رفتيد و سپس به فنجان‌هاى يکديگر نگاه مي‌کرديد. زندگى هم مثل همين چاى است. کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و .... در حکم فنجان‌ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجاني که ما داشته باشيم، نه کيفيت چاى را مشخص مي‌کند و نه آن را تغيير مي‌دهد. اما ما گاهى با صرفا تمرکز بر روى فنجان، از چايي که خداوند براى ما در طبيعت فراهم کرده است لذت نمي‌بريم.
خداوند چاى را به ما ارزاني داشته نه فنجان را. از چايتان لذت ببريد. خوشحال بودن البته به معني اينکه همه چيز عالى و کامل است، نيست. بلکه بدين معني است که شما تصميم گرفته‌ايد آن سوى عيب و نقص‌ها را هم ببينيد. در آرامش زندگى کنيد، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد
خاله معنای لغوی: خواهر مادر
معنای استعاره ای: هر زنی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یك خانم مهربان و دوست داشتنی كه خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد.
غذای مورد علاقه: آش كشك.
ضرب المثل: خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو كشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود.
زیر شاخه ها: شوهر خاله: یك مرد مهربان كه پیژامه می پوشد و به ادبیات و شكار علاقه مند است.
دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران كودكی كه یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یكی دیگه ازدواج می كنید یا باهاش ازدواج می كنید اما عاشق یكی دیگه هستید.
مشاغل كاذب: خاله زنك بازی، خاله خانباجی.
چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.
داشتن یك خاله ی مجرد در كودكی از جمله نعمات خداوندی است.
عمه
معنای لغوی: خواهر پدر
معنای استعاره ای: هر زنی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی كه مادر چشم دیدنش را نداشته باشد.
نقش سمبلیك: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل:
۱- جواب همه ی فحش هایی كه می دهید. مثال: عمته... ۲- جواب همه ی محبت هایی كه می كنید. مثال: به درد عمه ات می خوره... ۳- توجیه كلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی. ۴- خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذكر مثال معذوریم...
غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو.
ضرب المثل: ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیك).
زیر شاخه ها: شوهر عمه: یك مرد پولدار كه سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند.
مشاغل كاذب: Match-Making
چهره های معروف: عمه لیلا.
ترجیع بند: دختر كه رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام!)
داشتن یك عمه كه در توصیفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسی های زندگی است.
دایی
معنای لغوی: برادر مادر
معنای استعاره ای: هر مردی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی كه پتانسیل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از معدود مردانی كه هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه كرد.
غذای مورد علاقه: فسنجون.
ضرب المثل: عروس را كه مادرش تعریف كنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود.
زیر شاخه ها: زن دایی: یك زن چاق و شاد كه خیلی كدبانو است و جلوی مادر قپی می آید. پسردایی/دختردایی: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی مثل یك همرزم ساپورتتان می كنند.
چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون.
مشاغل كاذب:بچه حلال زاده به داییش میره
ترجیع بند: همه چیز زیر سر این انگلیساست.
سعی كنید حتما حداقل یك دایی داشته باشید.
عمو
معنای لغوی: برادر پدر
معنای استعاره ای: هر مردی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از مردانی كه شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید كارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یكی از مردانی كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساكت شده، به فكر فرو می رود.
غذای مورد علاقه: قرمه سبزی، آبگوشت.
ضرب المثل: عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.
زیر شاخه ها: زن عمو: یك زن خوشگل كه زیاد به شما توجه نمی كند و خودش را برای مادر می گیرد.
دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران كودكی كه اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نكنید خطر را از سر گذرانده اید.
مشاغل كاذب: بازی در قصه های ایرانی-اسلامی..
چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ.
داشتن یك عمو ی پولدار خیلی خوب است.


آیا مي دانيد كه...
هیچكس نمی داند چرا صدای اردك ها اكو نمی شود!

پشه كش ها پشه را نابود نمی كنند، بلكه تو را مخفی می كنند! آن ها حس پشه ها را از كار می اندازند، بنابراین پشه ها نمی توانند بفهمند كه تو كجایی!

برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی كافی است درون سبد آن یك سیب قرار دهید.

OK مخفف كلمات Oll korrect می باشد.

تا زمانیكه كه غذا با بزاق دهان مخلوط نشده باشد مزه اش احساس نمی گردد.

چرا عمل «سزارین» بدین نام معروف شده است؟ می گویند برای اولین بار ژولیوس سزار، قیصر روم به طریق سزارین بدنیا آمده است و بدین خاطر سزارین به نام او نامگذاری شده است. البته در لاتین كلمه ایی نیز وجود دارد بدین مضمون «سه داره» كه معنی «برش» می باشد.

گیر كردن اعصاب بین استخوان ها باعث خواب رفتن دست و پا می شود.

چرا سمت دگمه های لباس های مردانه و زنانه با هم فرق دارد؟ همه می دانیم كه دگمه های لباس های زنانه به سمت چپ بسته می شود و برعكس دگمه لباس های آقایون به سمت راست. بایستی جواب این سئوال را در سال های بسیار قدیم جستجو كرد. زمانیكه در دربار شاهان، زن ها و دختران شاهان برای خود ندیمه ای داشتند كه لباس به تن آنها می كردند. همانطور كه می دانید پوشیدن لباس ها آن زمان به تنهایی میسر نبود و احتیاج به كمك داشت و این ندیمه ها بودند كه دگمه لباس های خانوم ها را می بستند و از آنجاكه درصد انسان های راست دست زیاد تر است از این رو اگر خوب توجه كنید، كسی كه ار روبرو دگمه ها را می بندد از راست به چپ می بنددد از این روی دگمه های لباس های زنانه از چپ به راست بسته می شود.

دانشمندان مدعی هستند كه انگشت كوچك پای انسان به مرور زمان ناپدید خواهد شد، چرا كه ما كمترین استفاده از آن را داریم.

آیا می دانستید تشخیص تخم مرغ سالم از خراب با قرار دادن آن در كاسه ای پر از آب میسر است، بدین صورت كه اگر تخم مرغ ته نشین شود سالم است و اگر روی آب شناور شود خراب است.

آیا می دانستید پنگوئن نر می تواند ماهی را در معده خود بیش از یك هفته بدون اینكه هضمش كند نگه دارد و هر موقع لازم شد مقداری از آن را بالا می آورد و به بچه های خود می دهد.

اگر تار عنكبوت به كلفتی مغز یك مداد به هم تنیده شود می تواند سنگینی یك هواپیمای بزرگ بوینگ را تحمل كند!

آیا می دانستید برای تولید هر ۱۰۰۰كیلوگرم كاغذ جدید باید ۱۵درخت جنگلی قطع شود.

آیا می دانستید برای تولید هر ۱۰۰۰كیلوگرم كاغذ بازیافتی فقط حدود ۱۵۰۰كیلوگرم كاغذ كهنه مورد نیاز است كه با این شیوه نزدیك به ۹۰درصد در مصرف آب، بیش از ۵۰درصد انرژی و ۷۵درصد آلودگی هوا كاهش می یابد.

آیا می دانستید كاغذ هم مثل پارچه پشت و رو دارد. روی كاغذ آن طرفی است كه در كارخانه كاغذسازی به طرف نمد قرار می گیرد و صاف تر است. پشت كاغذ آن طرفی است كه در كارخانه زیر كار است و روی آبكش قرار می گیرد. برای تشخیص پشت و روی كاغذ آن را برش می دهند، پس از برش، لبه الیاف به سوی پشت كاغذ خم می شوند و اگر لبه كاغذ را با انگشتان لمس كنیم متوجه لبه دار بودن یك طرف آن می شویم. چاپ بر طرف روی كاغذ مرغوب تر خواهد بود. چاپ رنگی بر طرف روی كاغذ نتیجه بهتری دارد.
خوك ها بلحاظ فیزیك بدنی، قادر به دیدن آسمان نیستند.
مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط می كند.
حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می كند.
هورمون PYY مسئول چاقی است. در تحقیقات مشخص شده است كه میزان این هورمون در افراد چاق یك سوم افراد معمولی است و چنانچه این هورمون به افراد چاق تزریق شود اشتهای انان كاهش می یابد.
مساحت سطح كره زمین ۵۱۵میلیون كیلومترمربع است. با مقایسه با مساحت وسعت ایران می توان نتیجه گرفت كه ایران ۰/۳۲درصد از سطح زمین را تشكیل می دهد.
چای سبز دارای خواص فراوانی است. بعلت داشتن فلوئور مینای دندان را تقویت كرده و از پوسیدگی آن جلوگیری می كند. زیاده روی در خوردن آن رنگ دندان ها را زرد می كند اما دندان های زرد شده دیرتر خراب می شوند. همچنین بوی بد دهان را از بین می برد مخصوصا خشك شده آن بوی پیاز و سیر را رفع می كند. دمكرده آن سردرد را تسكین می دهد. همچنین خاصیت ضد سرطانی نیز دارد.
فك انسان می تواند هنگام جویدن ۲۰۰پوند فشار وارد كند. در حالی كه فك یك سوسمار می تواند ۲۰۰۰پوند فشار وارد كند



I've learned....
That life is like a roll of toilet paper. The closer it gets to the end, the faster it goes.

I've learned....
That we should be glad God doesn't give us everything we ask for.

I've learned...
That money doesn't buy class.

I've learned....
That it's those small daily happenings that make life so spectacular.

I've learned...
That under everyone's hard shell is someone who wants to be appreciated and loved.

I've learned....
That the God didn't do it all in one day. What makes me think I can?

I've learned....
That to ignore the facts does not change the facts.

I've learned....
That when you plan to get even with someone, you are only letting that person continue to hurt you.

I've learned....
That love, not time, heals all wounds.

I've learned...
That the easiest way for me to grow as a person is to surround myself with people smarter than I am.

I've learned....
That everyone you meet deserves to be greeted with a smile.

I've learned....
That there's nothing sweeter than sleeping with your babies and feeling their breath on your cheeks.

I've learned...
That no one is perfect until you fall in love with them.

I've learned....
That life is tough, but I'm tougher.

I've learned...
That opportunities are never lost; someone will take the ones you miss.

I've learned....
That when you harbor bitterness, happiness will dock elsewhere.

I've learned..
That I wish I could have told those I cared about that I love them one more time before they passed away.

I've learned....
That one should keep his words both soft and tender, because tomorrow he may have to eat them.

I've learned....
That a smile is an inexpensive way to improve your looks.

I've learned...
That I can't choose how I feel, but I can choose what I do about it.

I've learned..
That when your newly born child holds your little finger in his/her little fist, that you're hooked for life.

I've learned....
That everyone wants to live on top of the mountain, but all the happiness and growth occurs while you're climbing it.

I've learned....
That it is best to give advice in only two circumstances; when it is requested and when it is a life threatening situation.

I've learned....
That the less time I have to work with, the more things I get done.

And I have learned not to expect anything but the unexpected.

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین چون مهر و وفا بود خود کیششان گنه بود آزار کس پیششان همه بندهٔ ناب یزدان پاک همه دل پر از مهر این آب و خاک پدر در پدر آریایی نژاد ز پشت فریدن نیکو نهاد کجا رفت آن دانش و وهوش ما که شد مهر میهن فراموش ما نبود این چنین کشور و دین ما کجا رفت آئین دیرین ما نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت نه بیگانه جائی‌ در این خانه داشت از آن روز دشمن به ما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت از آن روز این خانه ویرانه شد که نان اورش مرد بیگانه شد چون ناکس به دهکت خدأی کند کشاورز باید گدأی کند اگر مایه زندگی‌ بندگیست دو صد باره مردن به‌ از زندگیست بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم برون سر از این بار ننگ آوریم

نامه های فروغ فرخزاد پس از جدایی چهار شنبه 9 اسفند


چهار شنبه 9 اسفند

پرویز عزیزم مادرت امروز نامه ی تو را به من داد . من پیش خودم فکر کرده بودم که تو نخواسته ای جواب نامه ی مرا بدهی و نمی دانستم که مریض بوده ای امیدوارم حال تو همیشه خوب باشد و اگر گاهی اوقات برایت نامه ای می نویسم جواب بدهی . حال من بد نیست و یعنی هیچ جای بدنم درد نمی کند ولی اگربخواهی حالم را عمیق تر جویا شوی باید به تو بگویم که به هیچ وجه از زندگی خوشم نمی اید . زندگی برایم بی معنی و غیر قابل تحمل شده . بر عکس تو من حالم با خواندن کتاب های روان شناسی و غیره خوب نمی شود . من آدم احساساتی و دیوانه ای هستم و مثل تو نمی توانم به اعصابم ملسط باشم . دردهایم بزرگ تر از آنچه هست در نظرم جلوه می کند و هیچ وقت قدرت روبه رو شدن با حقایق زندگی را ندارم بارها آرزو کرده ام که مثل تو باشم اما گویی خدا نمی خواهد که من روی خوشبختی را ببینم . اعتماد و ایمن به نفس در وجود من مرده . محیطی که در آن زندگی می کنم برای من کشنده و رنج آور است و پیوسته به ضعف و تزلزل روحیه ی من کمک می کند. همیشه فکر می کنم که فقط برای مردن خوب هستم . زیرا در خانه کسی برای من ارزشی قائل نیست و کسی نیست که شخصیتم را نقویت کند . هیچ کاری را نمی توانم با ایمان و اعتماد اجام بدهم . تزلزل و تردید مثل سایه ی شومی روی اعمال و افکار من سنگینی می کند و شخصیتم مثل یخی آب می شود . هیچ کس نیست که درد مرا بفهمد و به من کمک کند فقط مرا همان طور که هستم بشناسد . آه حالا می فهمم که درد بیگانگی چه درد بزرگی است . چه کسی می تواند حالا باور کند که در قلب من هیچ چیز وجود ندارد و من جسمم را کشته ام .... جسمم را با همه ی شور و احساسی که جوانی در آن به وجود آورده کشته ام تا به خاطره ی پاک تو وفادار مانده باشم و یاد تو را با یاد هوس های پوچ و مبتزل در هم نیامیزم . هیچ کس نمی تواند باور کند که همین برای من کافی ست که فکر کنم شب های درازی در کنار تو تا صبح خوابیده ام و قلب تو روی سینه ام تپیده . بعد از تو هیچ کس را نمی توانم دوست داشته باشم . خوشمزگی های مردها به نظرم به دلقک بازی شباهت دارد . زیرا پیوسته تو را به یاد دارم و تو برای من به منزله ی معیار و مقیاسی هستی که با آن دیگران را می سنجم . وقتی پکی و صفای قلب تو را به یاد می آورم ریا و دورویی دیگران بیشتر در نظرم جلوه می کند . پرویز به خدا من مستحق این سرنوشت نبودم . قلب من پاک بود و روحم را هنوز شائبه گناهی نیالوده . تو حرفم را می توانی باور کنی زیرا من همیشه مال تو بوده حتی یک لحظه هم در دوست داشتن تو تردید نداشته ام . فقط ...


نمی دانم چه نیروی شگرف و مرموزی مرا به این ورطه کشاند چرا این کار رکردم . هیچ نمی دانم گاهی اوقات از فکر کردن به این موضوع آن قدر خسته می شوم که پیش خودم این طور استدلال می کنم « غیر از این نمی شود که بشود . هر چه پیش اید طبیعی و جز سرنوشت من بود و من باید در مقابل این سرنوشتی که زهر بدبختی را به جای شهد خوشبختی قطره قطره در کامم ریخت سر تسلیم فرود بیاورم » بیشتر از این از خودم برایت نمی نویسم . تو چه می توانی برای من بکنی . آن روز که با عشق خود به من خوشبختی می دادی قدر تو را ندانستم و مثل دیوانه ها دنبال حرف های پوچ و مبتذل رفتم و امروز دیگر چه توقعی می توانم از تو داشته باشم . بگذار آنها که خیلی کمتر از من به تو نزدیک بودند از وجود تو شاد شوند و من که سال های دراز لحظه ها و دقایق عمرم با لحظه ها و دقایق عمر تو در آمیخته و اولین تپش های عاشقانه ی قلبم به خاطره تو بوده دور از تو در ماتم سعادت از دست رفته ام زندگی کنم و لبخندم به لبخند مختصری شباهت داشته باشد که نزدیک شدن دقایق آخرین عمر را احساس کرده است روزها می گذرند بی آنکه من به گذشت آنها توجهی داشته باشم در خلاء وحشتناکی افتاده ام و برای زیستن احتیاج به امیدی دارم من می دانم که خوشبختی ام به پایان رسیده و اگر همه ی کتاب های عالم را هم بخوانم هرگز آن را دوباره به دست نخواهم آورد زیرا من اصل زندگی ام را گم کرده ام پرویز از حال کامی بخواهی بد نیست اگر من او را پیش مادرت گذاشته ام فکر نکن که از نگه داری او عاجز بودم بلکه در اینجا بیشتر به آسایش و راحتی او فکر کردم تا به خوشبختی خودم پرویز به خدا من دروغ نمی گویم . من نخواستم روح او که حالا مثل گلی لطیف و عطر آگین است در محیط منزل ما که با سر و صدا ها و کشمکش های همیشگی آمیخته است . مسموم شود . من پیش خودم فکر کردم که او نباید مادرش را در بدترین وضعیت که تو خودت می توانی حدس بزنی که چیست مشاهده کند و از حالا اعتماد و اطمینان او در زندگی سلب شود . در خانه ی شما صفا و صمیمیتی که روح او را پرورش می دهد وجود دارد و در اینجا نیست دور بودن از او برای من رنج بزرگی است ولی ترجیح می دهم که او از من دور باشد و در عوض محیط شوم ونکبت بار خانه ی ما در روح طریف او اثر نامطلوبی باقی نگذارد. در اینجا من خودم وضعیت خوبی ندارم و دلم نمی خواهد او به آتش من بسوزد پولی را که فرستاده بودی هنوز نگرفته ام . نمی خواهم از تو تشکر کنم . زیرا تشکر کردن کار مبتذل و بی معنی است . من در قلبم به تو احترام می گذارم و آرزویم این است که روزی بتوانم با همه ی بدی هایم به خوشبختی تو کمک کنم .
فروغ

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

شطرنج یا پوکر؟

رهبر معظم در پاسخ به دانشجوی منتقد می فرمایند که همان ساعات اول حوادث پس از انتخابات به «عناصر صحنه گردان» پيغام داده اند که: «به آنها پيغام خصوصى دادم كه شما در حال شروع برخى مسائل هستيد اما ديگران از آنها سوء استفاده مى كنند و شما نمى توانيد ماجرا را كنترل كنيد و همانطور هم شد. كسانى كه وارد عرصه سياست مى شوند بايد مثل شطرنج باز ماهر، حركات و تغييرات بعدى عرصه را نيز محاسبه و پيش بينى كنند.»
خامنه ای با گفتن این جملات، میرحسین و کروبی را متهم می کند که شطرنج بازان ضعیفی هستند و در مقابل خود را شطرنچ باز ماهری می داند که حرکات بعدی را هم پیش بینی کرده است.
اینکه رهبر مسلمین جهان و یک مرجع عالیقدر، بجای آیه و حدیث، مهارت حرفه ای شطرنج باز بودنش را به رخ حریفان می کشد امری بدیع است. اما عملکرد بیست ساله خامنه ای کمترین نشانی از شطرنج ندارد بلکه او را در مقام یک پوکرباز حرفه ای قرار می دهد. اساس بازی پوکر، بر خلاف شطرنج، نه بر اساس هوش و خلاقیت بلکه بر اساس بلوف زدن و ریسک کردن است.
بیست سال پیش، خامنه ای در حالی پشت میز پوکر نشست که همه مملکت و همه نیروهای سیاسی را پشت سر خود داشت، ولی در طول سالیان بعد، قدم بقدم، موجودی خود را مرحله به مرحله باخته است. مشکل بزرگ خامنه ای این است که پوکر را خوب یاد نگرفته است و بر خلاف آنچه می پندارد پوکر فقط بلوف زدن نیست، بخصوص وقتی که همه حریفان می فهمند که او یک پوکرباز نیست بلکه یک بلوف زننده دائمی است.
در شطرنج امکان بلوف وجود ندارد، همه مهره ها روی صفحه شطرنج در معرض دید هستند و دست شما و نقشه هایتان برای حریف روشن است، در این صحنه فقط قدرت فکری و توان محاسباتی و مهارت در نقشه پردازی است که به شما دست بالاتر را در مقابل حریف می دهد. ولی پوکربازی که بلوف می زند، برای اینکه بلوفش را برای حریف قابل باور و واقعی جلوه بدهد همیشه بهمراه بلوف، مبلغ زیادی را نیز پشت بلوف خود قرار داده و آنرا در معرض ریسک قرار می دهد تا حریف را ترسانیده و وادار به عقب نشینی و تسلیم نماید.
در انتخابات اخیر نیز رهبر با تخصیص دادن 25 میلیون رای به کاندیدای خودش، ارسال پیام تبریک زودهنگام، تهدید به کشتار، دستگیری هزاران نفر، پشتیبانی از مهاجمین وحشی کوی دانشگاه و متجاوزین و شکنجه گران پلید کهریزک و اوین، بخیال خودش در پوکر ولایت مطلقه، بلوفی زد که لرزه بر اندام هر حریفی می انداخت. ولی براستی چرا این بلوفها توسط مردم جدی گرفته نشد؟
مشکل اساسی رهبر در این است که صحنه رویارویی را یک پوکر می داند ولی مردم و جنبش سبز حتی برای یک لحظه هم به پوکربازی فکر نکرده اند، مردم ایران قمارباز نیستند. برعکس، این ملت بهترین متفکرین دنیا هستند و برای هر حرکت خود سالها فکر کرده اند و حرکات بعدی خود را نیز پیش بینی کرده اند.
اینک در آستانه 13 آبان نیز همه سبزها آماده شده اند تا درسی دیگر به استبداد بدهند و اهمیتی به بلوفهای رهبر معظم نمی دهند. باید دید که در این مرحله، قماربازان عرصه سیاست، چه بخش دیگری از موجودیت خود را در مقابل مردم خواهند باخت. هرچه پیش بیاید، این مردم هستند که تنها برنده میدان خواهند بود.

خدا شیر یا خط نمی اندازد


سیستم تصمیم گیری در خصوص مقابله با رویدادهای مهم کشوری همواره به این شکل است که موضوع در شورای تأمین استان مورد بحث و بررسی قرار گرفته و جمع بندی آن به شورای عالی امنیت ملی ارجاع می گردد. شورای امنیت نیز روشهای نهایی پیشنهادی را نزد رهبر می برد تا وی از میان آنها یکی را برگزیند.
در مورد نحوه مقابله با مردم در 13 آبان نیز دقیقاً به همین روش عمل شده و تصمیم نهایی توسط خامنه ای اتحاذ گردیده است. آنچه ملت ایران در این روز از سوی نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی و لباس شخصی دیدند، اراده خامنه ای بود که به دست آنها جاری گشت.
اگر در 13 آبان دیدیم که سرکوبگران در روز روشن و در معرض دید عموم، وحشیانه با باطوم بر سر دختری معصوم و بیدفاع کوبیدند و او را نقش زمین کردند و با پوتین بر پهلویش کوبیدند، اگر فرق سر جوانان زیادی با ضربات ددمنشانه شکافت، اگر زنان را بدتر از مردان کتک زدند، اگر به دانشجویان با چماق حمله کردند، اگر کروبی را با شلیک مستقیم گاز اشک آور که می توانست کشنده باشد هدف قرار دادند، و هر جنایت دیگری که بر علیه مردم انجام گردید، همه آنها به مسئولیت مستقیم رهبر مجنون جمهوری اسلامی بوده است.
خامنه ای با گزینش راه سرکوب شدید و خشونت عریان بر علیه مردم، بر افتخار قبلی خود بعنوان نابودگر جمهوری اسلامی، افتخار دیگری بعنوان دفن کننده تشیع صفوی در ایران افزود. نفرت و انزجار مردم از سیاستها و روشهای حکومتی جمهوری اسلامی، در 13 آبان بدل به تنفر از ایدئولوژی شیطانی و ضد انسانی حکومت گردید.
رهبر مفلوک در خردادماه امسال با مردمی مواجه بود که با انتخاب میرحسین راضی بودند که جمهوری اسلامی 8 سال دیگر به عمر خود ادامه دهد، با حماقت رهبر، همین مردم در تیرماه بدل به معترضانی شدند که رای خود را می خواستند. با تلاش فراوان خامنه ای، در شهریورماه مردم خواستار جمهوری ایرانی شدند و در ادامه، خامنه ای توانست با رفتار فرعونی خود مردم را چنان تحریک کند که در آبانماه با فریاد خامنه ای قاتله ولایتش باطله، بجای عبور از روی پرچم آمریکا، تصویر رهبر نادان را لگدمال کنند. با جنایتی که خامنه ای در 13 آبان آفرید، نه تنها سنگ قبر جمهوری اسلامی را بیشتر تراشید، بلکه اولین گام را برای دفن تشیع صفوی برداشت.
حکومت راه خود را سالها است که انتخاب کرده، ولی مردم ایران باید هوشیارانه تر عمل کنند. باید به وجود نظمی خلل ناپذیر در جهان پیرامون خود ایمان بیاوریم، نظمی که سبب می شود تا به این باور برسیم که خدا شیر یا خط نمی اندازد. خدا اخلالی در نظم جهان بوجود نمی آورد و همه چیز تابع این نظم است. بر همین اساس باید دانست که ما با حکومتی مواجه هستیم که به هیچ چیز اعتقاد ندارد و تنها معبودش، دلارهای نفتی و درآمدهای نجومی نامشروع است و برای حفظ این منافع، تقلب و سرکوب و اعدام و شکنجه و تجاوز و زندان و شکنجه، بدیهی ترین ابزاری است که بکار می برد. چنین حکومتی که بر اساس غارت و چپاول ثروت ملی شکل گرفته، بر اساس نظم الهی موجود در جهان، صدها سال به عمر کثیف خود ادامه خواهد داد مگر اینکه مردم بر اساس "فرمول نظم" با آن مبارزه نموده و سرنگونش نمایند.
حکومتی که از وحشیگری بر علیه دختران و زنان این کشور نیز ابایی ندارد، حاضر است ننگین ترین روشهای سرکوبی که حتی سربازان اسرائیلی نیز حاضر به ارتکاب آن نیستند را بکار ببرد، حکومتی که اگر همین صحنه های جنایات 13 آبان را اسرائیلی ها بر علیه فلسطینی ها انجام داده بودند، بیشتر مراجع تقلیدش از شدت ناراحتی غش می کردند و طلبه هایش کفن پوش با دهانهای کف کرده به خیابانها می ریختند ولی امروز بی غیرت از سلاخی جوانان ایرانی عبور می کنند، چنین حکومتی نه قائل به روشهای دموکراسی و انتخابات و احترام به آراء است و نه اساساً ارزشی برای مردم قائل می باشد. حکومت در حال حاضر علاقمند است تا نسبت به مخالفین خود از موضع یک ارتش اشغالگر عمل نموده و بدون هیچ ترحمی آنها را نابود کند.
باید به نظم عالم باور داشت و احترام گذاشت و راه درست را انتخاب کرد. چاره کار دیکتاتوری، و راه مقابله با ارتش اشغالگر، نافرمانی مدنی گسترده و تبدیل آن به اعتصابات سراسری و فلج کننده است. شعارنویسی ها و روشنگریها باید شدت بگیرد و همه آحاد ملت، از زن و مرد و پیر و جوان، دانش آموز و دانشجو و آموزگار و استاد، شانه به شانه یکدیگر در این مبارزه وارد شوند.
نافرمانی مدنی بشدت مسری است و بسرعت در جامعه پخش می شود. مردمی که حاضرند به خیابانها بیایند و سخت ترین کار، یعنی ایستادن در برابر وحشی های ولایت فقیه را انجام دهند و تا این حد فداکاری و شجاعت دارند، بطور قطع، اراده و همت کارهای راحت تر را باید داشته باشند. تشویق آحاد مردم به نافرمانی مدنی و اعتصابات عمومی، جنبش سبز را روئین تن نموده و رژیم استبداد و فساد را قدم به قدم عقب برده و شکست می دهد. راه دیگری وجود ندارد.
حکومت از "فرمانبرداری مدنی" مردم استفاده کرده و قادر به غارت ثروت ملی همین مردم می گردد، در این چرخه، همه کارمندان و کارگران و حتی بخش خصوصی سهیم هستند، حکومت با همین ثروت غارت شده، شرافت عده ای را در سپاه و نیروی انتظامی می خرد و آنها را همچون سگهای وحشی بجان ملت می اندازد تا سرکوبشان نماید. افسری که رذیلانه در خیابان با باطوم به صورت آن دختر معصوم می کوبد و او را نقش بر زمین می کند، اگر با همین دختر در بازداشتگاه جمهوری اسلامی مواجه شود بدون لحظه ای درنگ به او تجاوز می کند. قاعده نظم ایجاب می کند تا زمانی که مردم سربراه و آرام، فرمانبرداری مدنی می کنند، حکومت هم به پول و ثروت برسد و با استفاده از آن زندان بسازد و باطوم بخرد و افسرانش را پست تر از سگ کند.
ما موقعی موفق می شویم نظم پدیدآورنده استبداد را مختل کنیم، که به نافرمانی مدنی و اعتصابات متوسل شویم. حکومت که پول نداشته باشد، افسران سگ صفتش دیگر پاچه نمی گیرند. حکومت که در مقابل نافرمانی مدنی قرار بگیرد، قدرت تامین مزدوران لباس شخصی خود، از چماق بدستان گرفته تا دوربین بدستان را نخواهد داشت. نمایندگان مجلسش منتقد حکومت خواهند شد و رگ غیرت خفته روحانیونش بطرز عجیبی درمان شده و جوانان وطن نیز برایشان ارزش پیدا خواهد کرد.
نافرمانی مدنی برنده ترین سلاح ضد استبدادی است. این نافرمانی مدنی شامل آسیب رسانیدن به همه امکانات عمومی و دولتی، از تلفنهای عمومی گرفته تا اتوبوسها و مترو و هواپیما و وسائل اداری و هر آنچه مالکیت خصوصی ندارد، و همچنین کم کاری در ادارات و ناراضی تراشی و اختلال در امور اداری در ادارات و بانکها و شهرداریها، کاهش تولید و از کار انداختن ابزار تولید و آسیب رسانیدن به شبکه های ارتباطات و انرژی می باشد.
چندین برابر کسانی که شهامت شرکت در تظاهرات خیابانی را دارند افرادی نیز هستند که بدلایلی توان مشارکت در تظاهرات را نداشته و شرایط پرداخت هزینه های آن را ندارند، ولی قلباً از اوضاع کنونی ناراضی و مایل به کمک به جنبش هستند. نافرمانی مدنی و مبارزه منفی بدلیل کم هزینه بودن، توده های بیشتری را جذب کرده و وارد صحنه می کند، این فعالیت حتی از شعارنویسی هم کم هزینه تر و کم خطرتر است. کافی است به عموم مردم یاد بدهید که چگونه می توانند در مبارزه منفی شرکت کنند. بطور مثال شاید کارمندان گمرک، در مقطع کنونی، جرأت اعتصاب عمومی را نداشته باشند، ولی با در پیش گرفتن نافرمانی مدنی و با اجرای مبارزه منفی، باندازه اعتصاب به شبکه عصبی رژیم ضربه خواهند زد. کافی است روند پرونده ها را کند کنند، کامپیوترها و پرینترها و دستگاههای کپی و فکس را از کار بیاندازند، قدمهایشان را آهسته تر بردارند و زمانهای استراحتشان را بیشتر کنند.
هنگامی که دشمن خانه ات را در اشغال خود درآورده، باید با تمام توان، خانه را، که اینک دیگر سنگر اوست، بر سرش خراب کنی، دشمن که بیرون رفت و خانه که آزاد شد، دوباره می سازیمش. مهم دفع دشمن است و اگر چاره ای بجز ویرانی خانه باقی نماند، باید همینکار را کرد.
دستگاه تبلیغاتی رژیم در برابر نافرمانی مدنی و مبارزه منفی بشدت واکنش نشان داده و تلاش خواهد نمود که وانمود کند اینکار بضرر خود مردم است، مثلاً اگر گوشی های تلفن عمومی مرتباً ناپدید شود یا اینکه صندلی اتوبوسها و مترو پاره شوند، این مردم هستند که از امکانات محروم شده و آسیبی به دولت نمی رسد، در حالیکه آسیب اصلی را دولت می بیند و ناچار است برای جلوگیری از نارضایتی بیشتر و حکمفرمایی هرج و مرج، چهره ظاهری شهر و امکانات عمومی را با صرف هزینه و وقت مرتب نگاه دارد، از این راه متحمل خسارت مادی و خسارت عصبی می شود.
رژیم به مردم خواهد گفت که نافرمانی مدنی و کند کردن و اختلال در امور اداری در ادارات و بانکها و وزارتخانه ها و از بین بردن امکانات دولتی در این مراکز، موجب تعلل در کار مردم شده و باز هم دولت آسیبی نمی بیند، ولی در اینجا نیز بازنده اصلی حکومت است که با هزینه های کمرشکن و نارضایتی فزاینده روبرو می شود.
توقع حکومت استبدادی از مردم این است که همچون بردگانی سربراه و مطیع، چرخ امور جاری کشور را بچرخانند تا در نتیجه آن حکومت چاق تر و قوی تر شده و محکم تر بر صورت دختران این سرزمین بکوبد و به نوامیس بیشتری تجاوز کند.
روسیه در جنگ دوم جهانی به هیچ وجه توان مقابله با ارتش مدرن و بسیار قوی آلمان را نداشت، آنها قادر نبودند که با قدرت نظامی، پیشروی ارتش آلمان را کند کنند، ولی با اتخاذ سیاست "زمین سوخته" توانستند علیرغم 26 میلیون کشته، آلمانیها را شکست بدهند. ارتش روسیه هنگام عقب نشینی از هر شهر و روستایی، همه پلها و جاده ها و چشمه ها را خراب می کرد و مزارع و جنگلها را می سوزانید، همه چیز را نابود می کرد و سپس آن منطقه را ترک می کرد. آلمانیها از ارتش روسیه شکست نخوردند، آنها از تاکتیک زمین سوخته روسها شکست خوردند. مردم بعد از آزاد شدن میهنشان، همه چیز را دوباره از نو ساختند.
اکنون که حکومت کاربرد خشونت عریان و نامحدود را سرلوحه خود قرار داده و حاضر است بعنوان کثیف ترین و رذل ترین حکومت دنیا شناخته شود ولی در قدرت باقی بماند، جنبش سبز یا باید رو به تشکیل هسته های مقاومت و توسل به کوکتل مولوتف و مبارزه مسلحانه بیاورد که موجب جا ماندن توده های مردم و خاموش شدن مبارزه عمومی خواهد شد، و یا اینکه با تکیه بر توده هایی که مشتاقانه چشم به آزادی و دموکراسی دارند، گسترده ترین مبارزه منفی و نافرمانی مدنی تاریخ ایران را سازماندهی کند. مردم ما بقدری مبتکر و خلاق هستند که خودشان راههای بسیاری برای عمق بخشیدن به مبارزه منفی پیدا خواهند کرد.
از یاد نبریم که خدا اهل شیر یا خط و دلخوش کردن به قضا و قدر نیست و همه چیز را تابع نظم قرار داده است، همین نظم بما حکم می کند که بهترین، کم هزینه ترین و سریعترین راه بزانو درآوردن دیکتاتور، متوقف نمودن چرخ کشور است، تا زمانی که این چرخ بچرخد، عمر دیو استبداد را طولانی تر خواهد کرد.

دام مبارزه مسلحانه

ارگانهای امنیتی رژیم اشتیاق عجیبی دارند تا حس انتقام جوئی و پناه بردن به جنگ مسلحانه را به جوانان جنبش سبز القاء کنند. حتی در مواردی پا را از این نیز فراتر گذاشته و خطر بروز جنگ داخلی را تبلیغ می کنند. واقعیت این است که دسترسی به اسلحه در شرایط امروز کار چندان دشواری نبوده و از طرفی هر کسی که دسترسی به اینترنت داشته باشد انبوهی از فرمولهای ساخت کوکتل مولوتف و مواد منفجره را براحتی در دسترس دارد. خشونت وحشیانه و سرکوب شدید مردم نیز انگیزه روی آوردن به جنگ چریکی را تقویت می کند، اما باید همه ما با تمام قوا در مقابل این وسوسه بایستیم و این توطئه حکومت را خنثی کنیم.
بعد از 13 آبان دیگر برای هیچ کس شکی باقی نمانده است که حوادث کشورمان نه یک شورش خیابانی و یا اعتراضات صنفی، بلکه یک انقلاب تمام عیار است، انقلابی که بسرعت در حال ریشه دوانیدن و گسترش است و از مرحله مهارشدنی عبور کرده است. ویژگی اصلی انقلاب نیز همگانی بودن و مشارکت توده ای مردم در آن است. موتور هر انقلابی هم جوانان هستند که با صداقت و پاکی، بی ادعا و پرتلاش، با شجاعت و ابتکارات متکی به انرژی جوانی اشان، مردم را بحرکت در می آورند.
مبارزه مسلحانه سبب می شود تا جوانان، یعنی موتور انقلاب، بجای تلاش برای بسیج توده ها و انتشار پیام انقلاب، بجای آنکه سرزنده و شاداب در متن جامعه حضور و فعالیت داشته باشند به گوشه خانه های تیمی خزیده و بجای شعارنویسی و پخش اعلامیه و روشنگری، تمام وقتشان را به پاک کردن اسلحه و طراحی عملیات مسلحانه بگذرانند.
انقلابی که اکنون در ایران در جریان است ریشه ای کهن دارد و در ادامه مبارزات نسلهای گذشته برای رسیدن به آزادی و دموکراسی است. سی سال پیش با پیروزی انقلاب، مردم به هیجان آمدند که بالاخره به خواست دیرین خود رسیده اند و آزادی و دموکراسی را در آغوش خواهند کشید، اما جمهوری اسلامی بتدریج خود بزرگترین دشمن آزادی و دموکراسی شد. اصل ولایت فقیه و زدن رنگ الهی بر حکومت و احساس بی نیازی از رای مردم و قائل شدن تقدس برای رهبر، ضدیت کامل با دموکراسی است. حکومت با جا زدن خود بعنوان نماینده خدا بر روی زمین و تبلیغ اینکه برحق ترین آئین و مقدس ترین نطام است، و با قائل شدن این رسالت برای خودش که وظیفه دارد تا از طریق دخالت در همه امور شخصی مردم و تحمیل توهمات خودشان بعنوان دستوراتی آسمانی، مردم را با پس گردنی وادار به اطاعت از خدای جمهوری اسلامی نماید، آزادی را بطور کامل در این کشور دفن کرد.
شاید مردم در مقطعی به این امید نشستند که گذشت زمان بر تجربه حکومت و سران آن افزوده و بر سر عقل بیایند و ضرورت آزادی و دموکراسی را که بمثابه آب و هوا، از بدیهی ترین و ضروری ترین نیازهای بشر است را دریابند و با بالغ شدن جمهوری اسلامی، رویکرد حکومت بسمت تامین آزادی و برقراری دموکراسی برود. ولی رشد نظام جمهوری اسلامی در جهت عکس بود و روزبروز عطش طالبانیسم و فاشیسم در میان مقامات حکومت بیشتر شد.
جمهوری ولایت مطلقه در رشد خود به بلوغ رسید و تبدیل به حکوت سلطانی شد و خلیفه شدن بدل به بزرگترین آرمان ولایت فقیه گردید. سکوت و بردباری مردم سبب گردید تا دگردیسی حکومت از جمهوری اسلامی به خلافت اسلامی سرعت بیشتری یابد. حتی مشارکت مدنی مردم در انتخابات و رای بیست میلیونی آری به خاتمی و اصلاحات و نه به ولایت خودکامه، نه تنها سبب عبرت گرفتن حاکمیت نشد بلکه آنرا در رویکرد به طالبانیسم رادیکال تر نمود.
انقلاب اخیر مردم ایران یک ضرورت تاریخی است که اکنون دیگر تبدیل به یک امر واجب شده و هیچ قدرتی قادر به متوقف کردن آن و منصرف کردن مردم از رسیدن به آزادی و دموکراسی نخواهد بود.
پس از اعتراضات همه گیر هفته آخر خرداد، تظاهرات عمدتاً در تهران ادامه یافت و با زحمات و تلاشهای فعالین جنبش سبز، در روز قدس بار دیگر شهرهای دیگر نیز به صحنه آمدند و در 13 آبان شاهد بودیم که حرکت مردم به سطح کشوری کشیده شد. این پیروزی بسیار ارزشمند و بزرگی است. اکنون نیز همه فعالیتها بر حول محور 16 آذر و نهم دیماه و دهه محرم است. هدف اصلی نیز فراگیر نمودن جنبش سبز و اقدام در سطح ملی است. در هر کدام از این مناسبتها و رویاروئی های حکومت با مردم، اختلافات داخلی حکومت نیز تشدید شده و نیروهایشان بیشتر ریزش می کنند و دوام و استقامتشان کمتر می شود.
تبلیغ به مبارزه مسلحانه و بمب گزاری و تخریب از اهداف حکومت است و جنبش سبز روش مبارزه مسالمت آمیز و صلح جویانه و مردمی خود را تغییر نخواهد داد. از یاد نبریم که هنوز هم خودکار بیک قویترین و مؤثرترین اسلحه چریکی در مبارزه با استبداد و دیکتاتوری است.